۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

هاوس گزیده دیالوگها




دکتــــــر هــــاوس
گزیده دیالــوگها:  


مرگان(دختر بیمار): ببینید من الکی تظاهر نمی کنم، اگر به من کمک نکنید من می میرم.
هاوس: حداقل یه چیز جدید رو کن
مرگان: یه گربه مرگ منو پیش بینی کرده
هاوس: گربه ها کلا دکترای مزخرفین....نه وایسا ..اون که زنان...بد بخت شدی رفت
==================================================


مرگان (دختر در حال بغل کردن گربه) :این همون گربه هست ، اسمش "دبی"یه، یادت میاد.


هاوس:.. "دبی" ...(تفـــکر)........نه، متاسفانه بدون نام خانوادگی به جا نمیارم 

================================================== 
کادی (رئیس بیمارستان): ببین اگه کارتو درست تو بیمارستان انجام ندی، اعتبار پزشکیت برای همیشه نمیتونه کمکت کنه.باید کار تو کلینیکت رو هم انجام بدی.



هاوس: همون طور که فیلسوف جگر(میک جگر خواننده گروه رولینگ استون) گفته:همیشه به هر چی دلت بخاد نمی تونی برسی. (You can't always get what you want.)...(یعنی من تو کلینیک کار نمی کنم).


==================================================



هاوس: می بینی ..چون من عصا دارم ، ملت فکر می کنن من مریضم .

ویلسون: چرا مثل همه ما لباسسفید تنت نمی کنی؟

هاوس: نمی خام بدونن من دکترم.


==================================================

دکتر هاوس: زنت با یکی دیگه ارتباط داره.

مریض: چی؟

هاوس: تو رنگ بدنت نارنجی شده احمق جون ، شاید خودت متوجه نشی ولی زنت که باید متوجه بشه. مگر اینکه ایقدر براش بی اهمیت باشی که حتی نگاتم نکنه.در هر حال، علتش اینه که مقدار زیادی ویتامین مصرف میکنی.ویتامین A زردت میکنه B هم قرمز .خودت یه رنگ امیزی کن بقیشو متوجه میشی....راستی...... یه وکیل خوب بگیر.


==================================================

دکتر کامرون: دکتر هاوس دوست نداره بیمارارو ملاقات کنه.

دکتر فورمن: مگه ما برای درمان بیماران پزشک نشدیم؟

دکتر هاوس: نه.. ما برای درمان بیماری ها دکتر شدیم.. درمان بیماران همون چیزیه که بیشتر دکتررارو بدبخت می کنه.

==================================================

بیمار: ببین دکتر من فقط می خوام با شرافت بمیرم.

هاوس: همچین چیزی وجود نداره.بدن ما از کار می افته، یه وقت تو 90 سالگی یه وقت قبل از اینکه حتی به دنیا بیایم .ولی همیشه این اتفاق می افته و هیچ شرافتی توش نیست. ما می تونیم با شرافت زندگی کنیم ، ولی نمی تونیم با شرافت بمیریم.


==================================================
مادر مریض: بچه من داره میمیره ، اون وقت تو اینجا نشستی داری غذا میخوری....!

هاوس: اگه وایسم غذام میریزه.



==================================================

دکتر هاوس: کدومو ترجیح میدی، دکتری که دستتو بگیره تو دستش وقتی داری میمیری، یا دکتری که بهت توجه نکنه درحالی که مریضیت داره خوب میشه.


==================================================


دکتر هاوس: 30 درصد از تمام پدر ها نمی دونن دارن بچه یکی دیگه رو بزرگ می کنن

دکتر فورمن: ولی بر طبق اون چیزی که من خوندم ، این آمار 10 درصده.

دکتر هاوس: این دروغیه که مامانامون بهمون القا کردن

=================================================


دکتر هاوس: بین عشق و نفرت خط باریکی وجود نداره.در حقیقت بینشون یه دیوار چین وجود داره که هر بیست فوتی هم یه نگهبان داره کشیک میده.

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

جیل(دختر بیمار) : احساس می کنم مفصلام شل شده، تازگیام خیلی حال تهوع دارم. تازه خیلیم ورزش می کنم و می دوم ولی بازم وزن کم نمی کنم.

دکتر هاوس: دستاتو ببر بالا....

دکتر هاوس: تو انگل داری

جیل: انگل ؟ یعنی کرمی ، چیزی

دکتر هاوس: برو رو تخت بخواب ، لباستو بزن بالا

جیل: می تونی منو معالجه کنی

دکتر هاوس: تنها تا یه ماه دیگه میشه یه کاری در موردش کرد.بعد از اون از بین بردنش غیر قانونیه، البته در بعضی از ایالت ها

جیل: غیر قانونی؟؟؟؟؟

دکتر هاوس: نگران نباش ، خیلی از زنها یاد می گیرن تا بقلش کنن، اسم براش بگذارند ، لباس تنش کنن، ببرنش با بقیه انگلها بازی کنه.(در حال اولتاساند(تصویر) گرفتن از شکم مریض)

جیل: بازی کنه..!!!!

دکتر هاوس: چشاش به تو رفته (عکس بچه رو تو رحم زن بهش نشون میده):

=================================================


جیل: وای خدا رو شکر ، دارم مادر میشم..خیلی ممنون دکتر...باید حتما یه هدیه ای چیزی براتون بگیرم

دکتر هاوس: بعضی وقتا بهترین هدیه اینه که دیگه شمارو نبینم


=================================================
دکتر هاوس: من سالهاست که دکترم ، چرا باید هی به ملت توضیح بدم که دارم با مریضشون چی کار می کنم

=================================================
راهبه: خواهر آگستین به چیزهای ایمان داره که واقعی نیستند
دکتر هاوس: من فکر می کردم کار شما کلا همینه.
=================================================




۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

Braeking Bad





سریال Breaking bad محصول شبکه AMC از ژانویه 2008 نمایش خود را آغاز کرد.

داستان سریال درباره یک معلم شیمی است که علاوه بر مشکلات میانسالی به مشکل بزرگتری برمی خورد. او متوجه می شود که دارای سرطان ریه است و قرار است به زودی این دنیا را ترک بگوید، او که وضع مالی خوبی ندارد و دارای پسری دارای معلولیت می باشد به این فکر می افتد که باید قبل از مردن زندگی خانواده خود را تامین کند و کمی هم این اخر عمری از یکنواختی زندگی در سنین 50 سالگی فاصله بگیرد .پس با توجه به اشناییش به علم شیمی شروع به راه اندازی یک کارخانه تولید مواد مخدر و کریستال می کند که علاوه بر پول برایش ارمغان های دیگری به بار می اورد که هیچ وقت به ذهن این معلم میانسال نرسیده بود.

با وجود اعتصاب نویسندگان و مشکلات دیگر در تولید که باعث کاهش اپیزود های این سریال تا 7 قسمت شد، این سریال در چند رشته از جمله بهترین هنرپیشه نقش اول برای سریال درام و بهترین کاگردانی نامزد امی شد و برایان کرنستون جایزه بهترین بازیگر مرد را ربود. نکته قابل توجه بازیهای این سریال است که بسیار فوق العاده جلوه می کند و شاید فقط تماشای بازی برایان کرنستون با توجه به شخصیت پردازی منحصر به فردی که از خود ارائه می دهد برای تماشای این سریال کافی باشد.
سیزن دو این سریال از مارچ 2009 پخش شد و همچنان مورد استقبال قرار گرفته است.

امتیاز: 9
سختی دیالوگها: 3
مخاطب: عام


30Roc k





سریال 30Rock محصول سال 2006 و شبکه NBC می باشد. این سریال درباره نویسنده ایست به نام" لیز لمون" که در شبکه NBC و در ساختمان 30 Rockefeller Plaza مشغول به کار است و به عنوان سرپرست نویسندگان شوی کمدی ای به نام "شوی دخترونه" را اداره می کند . این شخصیت توسط "تینا فی" خالق این سریال و یکی از تهیه کنندگانش بازی می شود. همه چیز خوب پیش میرود تا زمانی که مدیر شبکه عوض می شود و شخصی با کاریزمایی کاملا متفاوت جای رئیس قبلی را میگیرد. این رئیس جدید جک داناگی نام دارد که توسط الک بالدوین بازی می شود. شوی تلویزیونی ای که لیز سالها برای آن زحمت کشیده بود توسط رئیس جدید کاملا زیر و رو می شود تا جایی که حتی اسم سریال و هنرپیشه اول آن نیز عوض می شود و ما شاهد درگیری لیز با جک و هنرپیشه تازه وارد هستیم .
مثل تمام سریالهای موفق ،هیچ کدام از اینها هسته اصلی این سریال را تشکیل نمی دهد. چیزی که این سریال کمدی را جذاب می کند رابطه بین شخصیت ها و تقابل آنها با یکدیگر است. الک بالدوین یکی از بهترین نقش آفرینی های عمر خود را به نمایش میگذارد و تینا فی هم یکی از بهترین سریالهای کمدی چند سال اخیر را تولید کرده است . سریال 30Rock از زمان تولید خود هر سال به عنوان بهترین سریال کمدی در امی شناخته می شود و الک بالدوین در سال 2008 جایزه بهترین بازیگر سریال کمدی را ربود. شاید برای من بسیار سخت بود که الک بالدوین را در نقشی غیر جدی ببینم ولی حالا بعد از دیدن این سریال ، برایم بسیار سخت است که او را در نقش جدی ببینم. او بسیار زیبا نقش رئیسی مغرور ، مصمم و با اعتماد به نفس را بازی می کند که به راحتی در کار زیر دستانش و یا زندگی خصوصیشان دخالت می کند ولی کاملا پیش خود فکر می کند که دارد به همه لطف می کند و نه اینکه باعث زحمت دیگران شود.
می توان گفت "تینا فی" و" تریسی مورگان" و بقیه بازیگران در کنار الک بالدوین جوی کاملا دلپذیر و کمیک را برای بینندگان این سریال ایجاد کرده اند و به قول منتقدی " قبل از اینکه دیالوگ بگویند ، من خنده ام میگیرد". شباهت های زیادی بین این سریال و سریال افیس وجود دارد و شاید می توان الک بالدوین را با استیو کاررل که هر دو نقش رئیس را بازی کرده اند مقایسه کرد.NBC در تولید سریالهای تک دوربینه و مستند گونه مخصوصا در ژانر کمدی بسیار موفق است و امید وارم سریال هایی مانند 30Rock بیشتر تشویق و تولید شوند.







In Treatment






تحت درمان نام سریالیست که از سال 2008 از شبکه HBO شروع به پخش شد. اولین خصوصیت این سریال جسارت و دومی نو آوری آن است. قسمت اول این سریال در یک اتاق شروع می شود ،گابریل برن در نقش دکتر روان شناس روی صندلی راحتی نشسته و دختری با چشمان اشک بار جلوی آن . از همان ابتدا متوجه می شویم که این یک جلسه روان درمانیست ، که بیمار در آن صحبت می کند و دکتر به حرف هایش گوش می دهد. در این سریال هم همین اتفاق می افتد ، دختر پریشان احوال قصه زندگی خود را و تجربیات شب پیش را تعریف می کند و پاول(گابریل برن ) فقط گوش می دهد و گاهی جمله کوتاهی در تایید کلمات دختر می گوید. هر جلسه روان درمانی 30 دقیقه است ، بعد از سی دقیقه دیالوگ یا بهتر بگویم مونولوگ ، زمان جلسه تمام می شود ، دختر برمی خیزد و با مشایعت دکتر بیرون می رود و سریال تمام می شود. . .
نکته قابل توجه این است که در تمام مدت 30 دقیقه ، هیچ سکانسی عوض نمی شود ، دوربین معمولا به صورت ثابت چهره های بیمار و دکتر را نمایش می دهد و هیچ صحنه ای خارج از آن اتاق نمایش داده نمی شود . هیچ فلش بک با فلش فورواردی برای وقایع پیش آمده برای دختر وجود ندارد و تنها دیالوگ هاست که ما راهنمایی می کنند.
بازی گابریل برن واقعا فوق العاده است ، او نقش دکتری آرام که با مشکلات کاری خود دست به گریبان است را به خوبی بازی می کند. با این وجود که دیالوگ های زیادی ادا نمی کند ولی حالت صورت و حرکت چشمانش و دیالوگ های کوتاهش همگی به بهترین شکل ممکن ادا شده اند تا حدی که او را برنده گلدن گلاب هم کرده اند. شاید سریالی که به جلسات مداوم روان درمانی بپردازد ، آن هم بدون تنوع تصویری و فقط با توسل به کلمات ، بیننده را دچار خستگی و بی حوصلگی نماید ولی به شخصه این تجربه را داشتم که ابدا متوجه گذر 30 دقیقه زمان سریال به هنگام تماشای آن نشدم. شاید دلیل اول نوع دیالوگ های آن باشد که کاملا عادی و بر اساس رویداد های روزمره به تحریر در آمده اند ، دیالوگ ها شروع و پایانی ندارند ، و به صورت تصادفی هر لحظه به یک قسمت زندگی مراجعه کننده می پردازند و در آخر با پایان زمان 30 دقیقه تمام می شوند. شاید وقتی به سخنان مراجعه کننده گوش بدهید ابتدا بی تفاوت، در ادامه مجذوب و در انتها شگفت زده شوید ، البته این شگفت زده گی مربوط به کشف رخدار عجیبی در زندگی فرد نیست ، بلکه مربوط به زیبایی ساختار بیان تجربیات یک فرد است در 30 دقیقه...شاید انتظار ما این باشد در همان اولین جلسه روان درمانی ، دکتر با کلمه ای مشکلات روحی بیمار را رفع کند ، ولی این اتفاق هم نمی افتد.
دیالوگ ها چندان سخت نیستند ، ولی با توجه به نبود هیچ گونه راهنمایی بصری ، فقط باید به گوش خود اکتفا کنید که در طول مدت 30 دقیقه ، دنبال کردن زنجیره دیالوگ ها کمی سخت می نماید .ولی اگر مشکل زبان ندارید مشکل دوم را که خسته شدن از یک مکان و یک بازیگر ثابت است را نخواهید داشت. بازی ها و دیالوگ ها به قدری زیباست که شما را فریفته خود می کنند. شبکه HBO شبکه محبوب من است و بهترین سریال های عمرم را در این شبکه دیده ام ، در زمانی که بیشتر شبکه ها به تولید سریال هایی با تعلییق های متوالی رو آورده اند و داستان و دیالوگ را فدای جذب مخاطب می کنند این اقدام این شبکه در تولید چنین سریالی هایی جای قدر دانی دارد
.

امتیاز: 9
سختی دیالوگها: 3.5
مخاطب: خاص




۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

Californication


سریال کالیفرنیکیشن محصول سال 2007 و شبکه Show Time می باشد.داستان سریال درباره نویسنده مستعد ولی عیاش و خوش گذران به نام هنک مودی است . هنک که مدت هاست از آخرین رمان خود به نام "خدا از ما متنفر است" چیزی ننوشته ، به تنها چیزی که روی آورده مشروب و زن است. به گونه ای که روزی شب نمی شود که او با زنی ارتباط نداشته باشد . تنها دلخوشی هنک دختر نوجوانش است که از سنش بزرگتر می نماید و با کلمات و گفتار خود گاهی همه را متحیر می کند.هنک نیز به عنوان نویسنده ای باهوش ولی پوچ گرا درحال زندگی کردن چیزی شبیه زندگی یا بقول خودش(سک*س های بدون معنی و بدون عشق) می باشد. دوید دوکانووی(تلفظ درستش دوکو"ونی) بهترین بازی خو را به نمایش گذاشته است، شخصا بعد از سریال پرونده های مجهول تصور اینکه دوکانووی بتواند نقش دیگری را با شخصیت پردازی کاملا متفاوت بازی کند نمی کردم ، یعنی اعتقاد داشتم او استعداد بازیگری در نقشی غیر از پلیس و مامور FBI ندارد، ولی با دیدن اولین قسمت از کالیفرنیکیشن مجذوب بازی فوق العاده او شدم . او برای این نقش برنده جایزه گوی طلایی نیز شد. نکته جالب توجه دیگر در این سریال دیالوگ ها ی آن است . دیالوگ ها به صورت کاملا محاوره ای با متلک پرانی و شوخی های جن*سی نوشته شده اند، گاهی دو بازیگر به طور همزمان و بداهه با همدیگر دیالوگ می گویند و یا در حرف یکدیگر می پرند که این کار این سریال را از حالت سینمایی بودن خارج میکند و به سمت باور پذیر بودن رهنمون می سازد. ناتاشا مک الهون (رونین) در نقش همسر سابق هنک ، بسیار خوب و دلنشین نقش آفرینی می کند ، کارگردان و نویسنده کاملا موفق بوده اند که از میان ده ها زنی که هنک با آنها ارتباط دارند ، کارن ، همسر هنک را کاملا متمایز نشان دهند به گونه اب که بیننده نیز هماننده هنک این احساس را داشته باشد که کارن بهترین اتفاق زندگی هنک بود و اینکه هنک دیگر قادر به نوشتن نیست شاید به خاطر خلاء حضور کارن باشد.

پخش این سریال با وجود موفقیت های زیادی که در جشنواره ها و مراسم تلویزیونی کسب کرد ، با مخالفت های زیادی از سوی نهاد های حامی خانواده و بعضی گروهای مسیحی مواجه شد.این اعتراضات از همان صحنه ابتدایی سریال که هنک را در کلیسا مشغول رابطه جن*سی با راهبه ای زیبا (البته در رویای هنک در خواب) نشان می دهد ، شروع شد . با شکایات و بیانه های زیادی که در اعتراض به نشان دادن بیش از حد روابط جن*سی در این سریال صورت گرفت ، بسیاری از شرکت ها و کمپانی ها پخش آگهی های خود را در این سریال متوقف کردند. شکایتی دیگری که از این سریال صورت گرفت مربوط به نام آن یعنی Californication که از دو واژه California و fornication تشکیل شده. گروه موسیقی راک Red Hot Chili Peppers شکایتی علیه مسئولان شبکه تنظیم کرد که این نام قبلا توسط این گروه در یکی از البومهایشان استفاده شده است. با وجود تمام این تنش ها این سریال در قسمت آخر سیزن 1 خود یکی از پربیننده ترین در زمان خود بوده است و تحسین منتقدان را همچنان به همراه دارد.

امتیاز: 8.7
سختی دیالوگ ها 5: 3.5
مخاطب: خاص



۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

Reality shows


reality shows یا مستند گونه ها برنامه های تلویزیونی ای می باشند که با محوریت واقعیت و با هدف سرگرم سازی (و نه فقط اطلاع رسانی) در شرایطی بین واقعیت و خیال تعریف می شود. این که چه مقدار این برنامه ها بر مبنای داستان های از پیش تعیین شده باشند و یا تماما بر مبنای واقعیت تمام پیش بروند، به نوع و هدفگذاری این برنامه ها برمیگردد . ژانرهای مستند گونه ها اگر بیشتر از محصولات و فیلمهای رویا پردازانه هالیوود نشوند کمتر نیستند. گونه ای شاخص از این برنامه ها در ژانر مسابقات همراه با سرگرمی برمیگردند ، که عده ای باید با گذارندان مراحلی خود را به مرحله آخر برسانند، مثلا به عنوان نمونه و شاخص برنامه Americans Idol که در آن عده ای با آواز خواندن به رقابت با یکدیگر می پردازند و سرانجام یک نفر از میان انبوهی شرکت کننده به عنوان نفر اول برگزیده می شود، قسمت آخر سیزن 1 این سریال حدود پنجاه ملیون بیننده داشت ، تعداد بیننده ای که بسیار فراتر از بینندگان سریالهای تلویزیونی می باشد. می توان گفت از سال 2000 به بعد این گونه برنامه ها دچار تغییرات اساسی شد ، هزینه های زیادی برای این برنامه ها خرج شد و از متخصصان و روانشناسان بسیاری برای این برنامه ها استفاده شد. یکی از ژانرهای نوظهور اینگونه برنامه ها برنامه های قرار ملاقات گونه به صورت رقابتی برای کسب توجه یا محبت دختر یا پسر مورد علاقه خود می باشد مانند: The Bachelor ،For Love or Money.گونه دیگر از این برنامه های مخفی یا جاسوس گونه است که نمونه شاخص آن Big brother می باشد که در آن تعدادی انسان درون خانه ای دور از دنیای بیرون قرار می گیرند و تعاملات آنها با دوربین مخفی ضبط می شود ، البته برای جذاب کردن این تعاملات مسابقه ای هم مثل بیرون انداخته شدن از خانه توسط بقیه اعضای گروه توسط رای در نظر گرفته شده است. این برنامه در بیش از 100 کشور جزو پربیننده ترین برنامه ها قرار گرفت و باعث بوجود آمدن برنامه های شبیه زیادی شد.

دلایل موفقیت و درآمد زایی مستند گونه ها شاید در ساختار اجتماعی و یا شرایط فرهنگی سیاسی کشور هدف برای تماشای این برنامه ها باشد ولی در نگاه تهیه کنندگان این برنامه ها، هزینه کمتر تر و بیننده بیشتر رمز موفقیت آنهاست . شاید دلیل دیگر استقبال از این گونه محصولات سرگرمی ساز همان واقعی بودن و به دور بودن از ظواهر خیالی و مصنوعی باشد . اگر تجربه دیدن این گونه برنامه ها را داشته باشید ، می بینید که اینگونه برنامه ها سریعا با احساسات شما ارتباط برقرار می کنند و شما را گریان و یا خندان یا هیجان زده میکنند(کاری که یک فیلم ساز به راحتی قادر به انجامش نمی باشد) ، این برنامه ها همچون آینه ای تصویری از خود ما نشان می دهد که بدون ترس از خطر هو شدن یا تشویق شدن ، باختن و بردن تجربه ای دلچسب را که توسط دیگری کسب می شود در محیطی کاملا مستند گونه و واقعی و بدون هیچ مانعی تجربه میکند.


۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

Mentalist




سریال mentalist محصول سال 2008 و شبکه CBS می باشد که کمی ما را به یاد سریال Psych می اندازد ، فردی با قدرت خارق العاده ذهنی از اسرار نهفته در جرم ها و قتل ها پرده بر می دارد. البته تفاوت زیادی بین شان اسپنسر psych با پاتریک جین mentalist وجود دارد. می شود به این لیست مانک در سریال مانک را هم که رویه ای البته طنز دارد اضافه کرد. داستان سریال راجب مامور اداره پلیس پاتریک جین می باشد که از لحاظ روانشناختی اداره پلیس را همیاری می کند. هنر او توجه به جزئیاتی ست که ما به عنوان فردی معمولی به انها توجه نمی کنیم . در شخصیت پردازی پاتریک ما فردی شوخ بعضی وقت ها جدی را می یابیم که مثل خیلی از شخصیت ها ی شبیه اش از زخم دیرینه ای رنج می برد که از همان قسمت اول با ان غم بزرگ در زندگیش اشنا می شویم. سیمون بیکر در نقش پاتریک واقعا فوق العاده است ، او وقتی نگاه می کند یا حرف می زند شما احساس می کنید دارد ذهن شما را می خواند و به گونه ای با نگاه ها ی آ رامش و چشمان بی حسش به نوعی این حس را القا می کند که گویی او با همه متفاوت است .البته از جادو و معجزه خبری نیست همه چیز بر اساس مدارک و ادراک در حل جرم ها جلو می رود و ما بعضی اوقات از نحوه کشف جرایم توسط پاتریک شگفت زده می شویم.
عناصر تکراری و وام گرفته شده از سریال های مختلف در این سریال زیاد است ، از دکستر گرفته تا csi ، ولی باید این نکته را مد نظر داشت که یک سریال پلیسی ، یک سریال پلیسی ست و برای علاقه مندان این گونه ژانر تهیه و تدارک دیده شده ، امروز وقتی شبکه CBS را نگاه می کنیم انواع و اقسام سریال های پلیسی را می بینیم که در کمال تعجب ، بیشترشان موفق هستند . امید وارم mentalist هم جزو انها باشد.



Office


سریال "Office" محصول سال 2005 و شبکه NBC  می باشد.شاید "Office" در این بین سریال کاملا متفاوتی حداقل از لحاظ ساختار باشد. همان طور که میدانید این سریال بازسازی سریالی انگلیسی و موفق به همین نام می باشد که توسط شبکه بی بی سی پخش شد و در زمان 2 سال پخش خود بینندگان زیادی را به خود جلب کرد. در سال 2005 شبکه ان بی سی تصمیم به باز تولید این سریال گرفت و درست یا همان سبک ساختاری نسخه اول این سریال نیز تولید شد. شاید مهم ترین نکته در این سریال حضور "استیو کارل "می باشد که با بازی فوق العاده خود در این مجموعه باعث ادامه یافتن ان تا این لحظه شده است .


داستان این سریال درباره گروهی کارمند هستند که تحت نظارت رئیس خود با بازی فوق العاده استیو کارل در شرکتی مشغول به کارند.هر یک از این افراد خصوصیتی یا بهتر بگوویم عیبی منحصر یه فرد دارند و در راس انها رئیس انهاست که جمیع العیوب است و هر لحظه عملی را انجام می دهد که باعث خجالت خود و اطرافیان شود..از لحاظ ساختاری شاید این سریال به مذاق هر کسی خوش نیاید چون اولا به صورت ویدئویی فیلم برداری شده. دوما دوربین معمولا روی دست به صورت مستند (مانند فیلم بورات) حرکت می کند و گاهی شخصیت ها به دوربین نگاه می کنند و حتی با دوربین صحبت می کنند . دیالوگ ها کمی مشکل هستند و شدیدا وابسته به موقعیت های سریال و بیشتر بیننده به موقعیت ها می خندد تا به دیالوگها .در کل  اگر بتوانید با ان ارتباط برقرار کنید ساعت ها از ته دل می خندید.سریال "Office"یکی از موفق ترین "ماکیومنتری" های پخش شده از تلویزیون می باشد.

بازنویسی شده در 2010 

سختی دیالوگها: 3.5
مخاطب: عام
امتیاز: 9.3