فیلم سقوط محصول سال 2004 و کشور آلمان می باشد. در این فیلم ما شاهد آخرین روزهای زندگی هیتلر و رژیم آلمان نازی می باشیم. بیشتر صحنه های فیلم در پناهگاه زیرزمینی ای می گذرد که هیتلر و همراهانش در آن زندگی می کنند. فیلم بیشتر از دید منشی هیتلر روایت می شود ولی در هر حال نقش اصلی فیلم را خود هیتلر عهده دار است. در صحنه آغازین با گروهی از دختران جوان روبرو می شویم، که برای انتخاب شدن به عنوان منشی به دفتر خصوصی هیتلر می روند. دفتری تاریک با فضایی مستطیل مانند. دخترها کنار دیوار به صف می شوند و با اعلام نگهبان هیتلر وارد اتاق می شود. شباهت عجیب "برونو گانز" بازیگر نقش هیتلر در همان صحنه های ابتدایی بی بدیل است. راه رفتن و نگاه کردن ، و دست دادن با یک یک دختر ها. نگاه هیتلر به دختر جوان روایت گر ماست . او از همان ابتدای ورود به اتاق منشی خود را انتخاب کرده و دست دادن با بقیه و پرسیدن نامشان یک تعارف است. دختر به دفتر کار هیتلر فرا خوانده می شود ، پشت میز تایپ می نشیند و با سخن گفتن هیتلر شروع به تایپ می کند. از طرفی حضور در کنار رهبر آلمان و از طرف دیگر سخن گفتن قهارانه این رهبر ، دختر را دچار چنان هراسی می کند که قادر به تایپ نیست ، در متن چاپی غلط زیاد دارد. هیتلر به کاغذ تایپ شده نگاهی می کند و رو به دختر می کند و می گوید ،" اشکال نداره ، دوباره تایپ کن".
از همان سکانس ابتدایی ورود هیتلر بیننده نیز مبهوت ابهت این فرد است. بیننده هم همچون آن دختران تمام رفتارهای این رهبر را در نظر دارد و بر اساس جهان بینی خود با نفرت یا هراس یا تحسین به این فرد نگاه می کند. این حس تا سکانس پایانی فیلم هر جا که هیتلر وجود دارد حاضر است.
ارتش شوروی به خاک آلمان نفوذ کرده ، همه جا صدای رگبار و خمپاره است، هیتلر با همراهان نزدیک خود ، معشوقه اش "اوا بران" و سگ وفادارش بلوندی به پناهگاه زیرزمینی پناه برده و از آنجا دستورات را صادر می کند. هیتلر می گوید بر هر زن و بچه و پیر و جوانی واجب است که جلوی ورود متفقین را بگیرد. او که تا چند روز پیش بر دنیا حکم رانی می کرد حالا در دالان های تنگ و خفه پناهگاه ضد توپ خود دوران افول را سپری می کند. این فیلم روایتگر این روزهاست. روایت گر آخرین روزهای دیکتاتوری که ادعا داشت دنیا پیام او را نفهمید. برونو گانز به گونه ای در نقش هیتلر ظاهر شده که شاید تصور دیدن هیتلری دیگری با بازیگری فردی دیگر محال باشد. حرکت دست های هیتلر ، قوز کردن های او ، فریادهای او ، میمیک صورت و هر آنچه که تصور می شود به حد بی نظیری توسط گانز دوباره خلق شده. او هم باید هیتلری را خلق می کرد که خصوصیت یک دیکتاتور مقتدر را داشته باشد و هم هیتلری که به روزهای افول خود نزدیک می شود. سکانسی که هیتلر بر سر فرماندهان ارتش خود در اتاقی کوچک فریاد می زند و آنها را بزدل و ترسو می خواند یکی از زیباترین سکانس های این فیلم است. او بر روی صندلی نشسته ، و تعدادی زیادی از فرمانده هان در اتاقی کوچک دور تا دور هیتلر به حالت خبردار ایستاده اند. از گرمای پناه گاه بر پیشانی همه عرق نشسته، صورت ها از فریادهای هیتلر قرمز شده.فریادهای هیتلر آنقدر بلند است که بر راهروهای پناهگاه طنین انداخته است. افرادی در این راهروها ایستاده اند که از مریدان هیتلر به شمار می آیند. آنها برای هیتلر اشگ می ریزند و حاضرند فرزندان خود را فدای رهبر نمایند. کاری که "جوزف و مادگا گوبلز"عضو های ارشد رایش سوم در روز های آخر حکومت با شش فرزند خود کردند. آلیور هیرشبیگل کارگردان این فیلم کاری کرده که در کمترین فیلمی ما شاهد آن بودیم ، او بیش از حد به این شخصیت نزدیک شده و خصوصی ترین لحظه های زندگی این فرد را غیر از صحنه خود کشی او تصویر کرده است. برونو گانز به زیبایی فشار بیش از حدی که از نتیجه فرو پاشی حکومت بر دوش هیتلر سنگینی می کند را نشان داده،هیتلر از طرفی تا آخرین لحظه های زندگی خود نخواست که رنگ ناامیدی بر چهره اش عیان گردد ، ولی گاها این فشار بیش از حد را در بعضی سکانس ها دیده می شود به عنوان نمونه سکانسی که هیتلر در پلکان پناه گاه دست خود را به دیوار می گذارد و لحظه ای گویی تعادل خود را از دست میدهد و دوباره حرکت می کند. دیالوگ های فیلم بیشتر از صحبت های هیتلر اقتباس شده اند و ما در طول فیلم با طرز فکر این فرد و نحوه نگاه کردنش به انسانها و دنیا و مخصوصا آلمان آشنا می شویم.به عنوان مثال دیالوگی که هیتلر در آن می گوید "اشکال نداره، در عوض تا تونستم این یهودیا رو کشتم " از دیالوگهایی است که خط فکری این فرد را نشان می دهد. سکانس بیاد ماندی دیگر صحنه ایست که هیتلر از پناهگاه بیرون می آید و با بچه های کوچک که برای دفاع از آلمان داوطلب شده اند دیدار کنند، او به یکی از این بچه می گوید اگر فرماندهان ارتش من مثل تو جرآت داشتند الان مشکلی نداشتیم.
در کنار نقد های بسیار مثبتی که بر این فیلم شده، گروهی به تصویر کردن هیتلر به عنوان انسانی که در اواخر فیلم حس دلسوزی و همذات پنداری بینندگان را تحریک می کند اعتراض داشتند. گروهی فیلم را از نشان دادن چهره هیولا گونه این رهبر نا توان دانستند و بر تاکید بر خصوصیات انسانی هیتلر اعتراض کردند. ولی در هر حال او نیز یک انسان بود نه یک موجود فرا زمینی، او حاصل قدرت طلبی و جهل مردمانی بود که او را به قدرت نشاندند و همان انسانها با سقوط او فریاد شادی سر دادند.
امتیاز من: 10/10
ارتش شوروی به خاک آلمان نفوذ کرده ، همه جا صدای رگبار و خمپاره است، هیتلر با همراهان نزدیک خود ، معشوقه اش "اوا بران" و سگ وفادارش بلوندی به پناهگاه زیرزمینی پناه برده و از آنجا دستورات را صادر می کند. هیتلر می گوید بر هر زن و بچه و پیر و جوانی واجب است که جلوی ورود متفقین را بگیرد. او که تا چند روز پیش بر دنیا حکم رانی می کرد حالا در دالان های تنگ و خفه پناهگاه ضد توپ خود دوران افول را سپری می کند. این فیلم روایتگر این روزهاست. روایت گر آخرین روزهای دیکتاتوری که ادعا داشت دنیا پیام او را نفهمید. برونو گانز به گونه ای در نقش هیتلر ظاهر شده که شاید تصور دیدن هیتلری دیگری با بازیگری فردی دیگر محال باشد. حرکت دست های هیتلر ، قوز کردن های او ، فریادهای او ، میمیک صورت و هر آنچه که تصور می شود به حد بی نظیری توسط گانز دوباره خلق شده. او هم باید هیتلری را خلق می کرد که خصوصیت یک دیکتاتور مقتدر را داشته باشد و هم هیتلری که به روزهای افول خود نزدیک می شود. سکانسی که هیتلر بر سر فرماندهان ارتش خود در اتاقی کوچک فریاد می زند و آنها را بزدل و ترسو می خواند یکی از زیباترین سکانس های این فیلم است. او بر روی صندلی نشسته ، و تعدادی زیادی از فرمانده هان در اتاقی کوچک دور تا دور هیتلر به حالت خبردار ایستاده اند. از گرمای پناه گاه بر پیشانی همه عرق نشسته، صورت ها از فریادهای هیتلر قرمز شده.فریادهای هیتلر آنقدر بلند است که بر راهروهای پناهگاه طنین انداخته است. افرادی در این راهروها ایستاده اند که از مریدان هیتلر به شمار می آیند. آنها برای هیتلر اشگ می ریزند و حاضرند فرزندان خود را فدای رهبر نمایند. کاری که "جوزف و مادگا گوبلز"عضو های ارشد رایش سوم در روز های آخر حکومت با شش فرزند خود کردند. آلیور هیرشبیگل کارگردان این فیلم کاری کرده که در کمترین فیلمی ما شاهد آن بودیم ، او بیش از حد به این شخصیت نزدیک شده و خصوصی ترین لحظه های زندگی این فرد را غیر از صحنه خود کشی او تصویر کرده است. برونو گانز به زیبایی فشار بیش از حدی که از نتیجه فرو پاشی حکومت بر دوش هیتلر سنگینی می کند را نشان داده،هیتلر از طرفی تا آخرین لحظه های زندگی خود نخواست که رنگ ناامیدی بر چهره اش عیان گردد ، ولی گاها این فشار بیش از حد را در بعضی سکانس ها دیده می شود به عنوان نمونه سکانسی که هیتلر در پلکان پناه گاه دست خود را به دیوار می گذارد و لحظه ای گویی تعادل خود را از دست میدهد و دوباره حرکت می کند. دیالوگ های فیلم بیشتر از صحبت های هیتلر اقتباس شده اند و ما در طول فیلم با طرز فکر این فرد و نحوه نگاه کردنش به انسانها و دنیا و مخصوصا آلمان آشنا می شویم.به عنوان مثال دیالوگی که هیتلر در آن می گوید "اشکال نداره، در عوض تا تونستم این یهودیا رو کشتم " از دیالوگهایی است که خط فکری این فرد را نشان می دهد. سکانس بیاد ماندی دیگر صحنه ایست که هیتلر از پناهگاه بیرون می آید و با بچه های کوچک که برای دفاع از آلمان داوطلب شده اند دیدار کنند، او به یکی از این بچه می گوید اگر فرماندهان ارتش من مثل تو جرآت داشتند الان مشکلی نداشتیم.
در کنار نقد های بسیار مثبتی که بر این فیلم شده، گروهی به تصویر کردن هیتلر به عنوان انسانی که در اواخر فیلم حس دلسوزی و همذات پنداری بینندگان را تحریک می کند اعتراض داشتند. گروهی فیلم را از نشان دادن چهره هیولا گونه این رهبر نا توان دانستند و بر تاکید بر خصوصیات انسانی هیتلر اعتراض کردند. ولی در هر حال او نیز یک انسان بود نه یک موجود فرا زمینی، او حاصل قدرت طلبی و جهل مردمانی بود که او را به قدرت نشاندند و همان انسانها با سقوط او فریاد شادی سر دادند.
امتیاز من: 10/10
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر