۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

The Wire


سریال "شنود" محصول سال 2002 تا 2008  و شبکه HBO  می باشد. داستان از آنجایی شروع می شود که مجرمی سابقه دار به نام " دی آنجلو بارکسدل"بعد از انصراف شاهد  از اتهام قتل بری شناخته می شود و  آزاد می گردد. بعد از آزادی او کارآگاهی به نام "جیمز مکنولتی" با قاضی صحبت می کند ، و علت آزادی این مجرم را در وابستگیش به باند بزرگ قاچاق مواد مخدر که توسط " ایوان بارکسدل" دایی "دی آنجلو" اداره می شود می داند و به قاضی می گوید که این فرد مضنون به قتل بیش از ده نفر از افراد مختلف در رابطه با مواد مخدر است ، ولی هیچ ردی از این فرد نیست و کسی هم کاری برای دستگیری او انجام نمی دهد. قاضی دستور رسیدگی به این مورد را به ستاد مبارزه با مواد مخدر بالتیمور می دهد و گروهی از افراد پلیس گرد هم میایند تا به طور مخفیانه به جمع آوری مدرک بر علیه این باند و سر دسته آن بپردازند. این گروه با استفاده از تجهیزات مختلف از جمله وسائل شنود به مکالمه فروشنده گان و قاچاقچیان مواد گوش می دهند ولی گوش دادن به این مکالمات آنها را نه فقط به سمت قاچاقچیان بلکه به سمت سیاستمداران و افراد قدرتمند دیگری نیز می کشاند که باعث وقفه و کارشکنی در ماموریت آنها می شود.
این سریال شاید با تمام سریالها و فیلم هایی که درباره مواد مخدر ساخته می شوند متفاوت باشد به دو دلیل، یکی نشان دادن مراحل مبارزه با مواد مخدر به صورت پدیده ای طولانی، مشقت بار، پر هزینه و گاها بی نتیجه و دلیل دیگر پر داختن سریال به جنبه های مختلف این پدیده به طور جزئی و با دقت بسیار به شکلی که دو روی پدیده قاچاق مواد یعنی در یک روی قاچاقچیان و در روی دیگر نیروهای پلیس به طرز استادانه ای تصویر شده است. در سمت قاچاق مواد از دلالان و خرده فروشان گرفته تا رئسا و بزرگان وارد کننده مواد با جرئیات باور نکردنی تصویر شده اند. در روی دیگر یعنی مبارزه با مواد مخدر ، از سطوح عالی مبارزه با مواد مخدر یعنی قانون گذاران و سیاست گذاران ، تا روئسای ادارات و ماموران پلیس محلی نمایش داده شده است. موانع قانونی ، رشوه ، زورگیری ، کاغذ بازی های اداری و قوانین دست و پا گیر همه به صورت ماهرانه ای در این سریال تصویر شده و البته چیزی که اهمیت دارد این است که بیش از آنکه تصویر به کمک خلق چنین پدیده هایی درآید، دیالوگ هایی که بر زبان شخصیت های این سریال نقش بسته اند بار اصلی را به دوش می کشند. دیالوگ ها معمولا طولانی و پیچیده هستند، دیالوگ هایی که از زبان قانون مداران گفته می شوند حاوی اصطلاحات فراوان حقوقی و دیالوگ هایی که توسط سیاه پوستان خرده فروش گفته می شوند حاوی کلماتی هستند که در هیچ دیکشنری ای یافت نمی شوند.
خالق سریال "دیوید سایمون" سالها به عنوان خبر نگار بخش جنایی روزنامه "بالتیمور سان" خود را به جای مواد فروشان و ماموران پلیس جا می زد و با هر دو قشر برای گرفتن اطلاعات هم صحبت می شد، یکی از دلایلی که باعث ایجاد تصویری واقع گرایانه  از روند مبارزه با مواد مخدر در این سریال می شود نیز همین رابطه نزدیک خالق سریال با این موضوع است. نکته دیگری که در این سریال مشهود است و البته در سریال فاخر دیگر HBO "سوپرانوز"  هم اشاراتی به آن شده است، تاثیر واقعه یازده سپتامبر بر دیگر فعالیت های نهاد های امنیتی و جنایی در آمریکا می باشد. به قول یکی از شخصیت های سریال ،دیگر مبارزه با مواد مخدر و جرائم سازمان یافته در اولویت نهادهای امنیتی وجود ندارد، به قولی عرب ها و تروریست ها ، جای سیاه پوستان و دلالان مواد مخدر را گرفته اند، دیگه کسی برای دستگیر کردن یه قاچاقچی بهت تبریک نمیگه، اگه میتونی یه تروریست رو دستگیر کن.با وجود این انتقادات سریال این اراده را در گروهی از ماموران و سیاستمداران در آمریکا نشان می دهد که فارغ از هر گونه مصلحت طلبی ، و بدون ترس از عواقب کارشان به مبارزه با این پدیده بپردازند ، هر چند که ممکن است به از دست رفتن شغل یا حتی جانشان بینجامد.به قول شخصیت دیگری در این سریال "مبارزه با مواد مخدر جنگ نیست، جنگ روزی تمام می شود، مبارزه با مواد مخدر تا ابد ادامه دارد".
سریال " The Wire" در کنار سریال های "ددوود " و "سوپرانوز" به عنوان بهترین و یا یکی از بهترین سریال های تاریخ سریال سازی توسط منتقدین معرفی شده. دورانی که این سریال ها در شبکه HBO  در حال پخش بودند به عنوان دوران طلایی سریال ها نام برده میشود . آیا HBO  قادر است دوباره به دوران طلایی خود بازگردد؟

امتیاز: 9.7  imdb
سختی دیالوگها: 4.5  از 5
مخاطب: خاص


 

 

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

Nip/Tuck



سریال Nip/Tuck  محصول سال 2003 و شبکه FX  می باشد.داستان سریال درباره زندگی کاری و خانوادگی دو پزشک جراح پلاستیک مشهور در میامی  می باشد. این دو پزشک بعضا از لحاظ شخصیتی کاملا متفاوت هستند. دکتر ""شان مکنامارا" دکتری ماهر و متخصص است که مرد خانواده است، کم حرف و تو دار و صادق است و به اصول پزشکی وفا دار است. در مقابل دکتر " کریسشن تروی" زرنگ و پول پرست است، با زنان بسیاری ارتباط دارد و چندان به اصول پزشکی و حرفه ای پای بند نیست، او حتی حاضر است به همکار خود دروغ بگوید و چهره مجرمی تحت تعقیب را در مقابل در یافت مبلغی هنگفت عوض نماید ، او با زنانی که خود و همکارش چهره یا بدن آنها را زیبا یا اصلاح کرده ، هم بستر می شود و هنگام عشق*بازی  برای خلق دوباره چنین زنان زیبایی بر خود درود می فرستتد.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

24



سریال 24 یکی از سریالهای پرطرفدار در ژانر خود می باشد که در سایه حملات 11 سپتامبر 2001 تهیه و تولید شد. ایده سریال از همان ابتدا مورد استقبال مسئولین شبکه فاکس قرار گرفت. اینکه سریال در هر سیزن خود در مدت 24 ساعت اتفاق بیفتد به گونه ای که هر قسمت یک ساعت (البته با احتساب پیامهای بازرگانی) و هر سیزن 24 قسمت باشد(یعنی تمام اتفاقات در یک شبانه روز) ، ایده ای جالب بود و تماشاگر را در موقعیتی قرار میداد که گویی از تمام اموری که در سریال اتفاق می افتند اطلاع دارد وحتی ثانیه ای از رخدادها و صحنه ها عقب نیست. نمایش ساعت شمارنده در زیر تصویر که از زمان شروع سریال به حرکت در می اید و در پایان هر قسمت از حرکت می ایستد ، نمونه دیگری از نوع جدیدی از داستان پردازی است که به real time معروف است. 
persianisland.blogspot.com



http://persianisland.blogspot.com
 داستان سریال روایت زندگی مامور ذبده نهاد ضد تروریست امریکاست . نهادی که در کنار CIA و NSA فعالیت مخفی تر و مخوف تری در مبارزه با تروریسم دارد. نام این مامور جک بائر است ، ماموری کاملا ماهر و ورزیده و باهوش که مهم تر از هر چیز سرنوشت کشورش برایش مهم است. در سیزن یک او مطلع می شود که قرار است تا 24 ساعت دیگر به جان نامزد ریاست جمهوری امریکا که اتفاقا سیاه پوست هست و شانس زیادی برای بردن دارد سوء قصد شده و اگر این عمل انجام گیرد کشور به هرج و مرج کشیده می شود(مردم میگن یه بار یه سیاه پوست می خواست برنده شه که اونم خودشون کشتند) . با اینکه جک بائر در کار خود کاملا موفق است زندگی خصوصی کاملا اشفته ای دارد. فعالیت های او در سازمان ضد تروریست بر زندگی خصوصیش تاثیر زیادی گذاشته و زندگی تنها دخترش و همسرش دائما در معرض خطر قرار دارند. از طرفی ما با تروریست هایی رو برو هستیم که با تصور ما کاملا تفاوت دارند . اینجا تروریست ها افرادی کاملا متخصص ، با معلومات ، گاهی بی رحم ، گاهی زخم خورده و گاهی انسانهایی بی گناه هستند. 

persianisland.blogspot.com

ما در این سریال با دنیای مخوف جاسوسان و ماموران امنیتی رو برو می شویم ، فارغ از کلیشه های رایج . گاهی ماموران امنیتی مجبور به شکنجه می شوند ، گاهی جان انسانی را می گیرند و گاهی جان خود را فدا می کنند. می توان گفت نه ماموران کلیشه ای هستند و نه تروریست ها ولی در این میان جک بائر قهرمان سریال 24 است ، کسی که در نهایت در میان ماموران حکومتی و فدرال و گروه های خراب کار و تروریست ها ، ما فقط به او اطمینان داریم.
 سریال 24 در 8 سیزن تهیه و تولید شده.
http://persianisland.blogspot.com

امتیاز:8.9
مخاطب: عام
سختی دیالوگها: 3.5


 
 

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

نگاهی فلسفی به سریال پرطرفدار گمشدگان



«داستان لاست، نه‎تنها از نظر فيزيكي كه از نظر متافيزيكي نيز يك مجموعه است»؛ مجموعه‎ای که درصدد است تا افکار موردنظر را برای بیننده خود تبیین کند و برای این هدف به طرح سؤالات زنجیره‎ای می‎‎پردازد. متافیزیک لاست بی‎‎تردید با شخصیت‎های نام‎آشنایش رابطه‎ای تنگاتنگ دارد؛ شخصیت‎هایی که همنام و احتمالا همفکر فیلسوفان غرب، به‎ویژه فیلسوفان قرن هجدهم میلادی؛ یعنی فیلسوفان «عصر روشنگری» هستند.


پرداختن به گزیده تفکرات این فلاسفه شاید کلید حل معماهای لاست و تفکر پشت صحنه آن باشد. اين نوشتار به اين فيلسوفان و ارتباط‎هاي احتمالي آن‎ها با لاست مي‎پردازد.لاست در مسیر طی شده خود تاکنون به معرفی چهره‎هایی پرداخته است که همنام برخی از فلاسفه بزرگ غرب در قرن هجدهم هستند که در دنیای غرب به «عصر روشنگری» معروف است.


جان آستين



جان آستين (1790-1859) پوزيتيويست حقوقي و در سنت استاد خود «جرمي بنتام» بود. وي فيلسوف حقوق بود و فهرست بلندي از آثار منتشرشده در زمينه فلسفه حقوق و فقه از خود به‎جاي گذاشت. او در دانشگاه كالج لندن، استاد فقه بود.


عصاره اعتقادات وي از قرار زير است:


- قانون حكمي است كه حكمرواي حكم‎ناشده - سلطان - صادر مي‎كند.


- اين قبيل احكام را تهديدات حمايت مي‎كنند.


- سلطان كسي است كه عادتا از وي اطاعت مي‎كنند.


وي نظريه پوزيتيويسم حقوقي را نيز پديد آورد كه اساسا حاكي از آن است كه قانون نبايد به داوري‎هاي ارزشي اخلاقي وابسته باشد، در حالي‎كه رئاليست‎هاي حقوقي مي‎گويند كه قانون بايد شامل متافيزيك يا ارزيابي اخلاقي متن حقوقي باشد. اين مخالف نظر پوزيتيويست‎هاي حقوقي است كه معتقدند قانون را بايد به‎صورت كاملا تحت‎اللفظي در نظر گرفت.


ميخایيل باكونين



ميخایيل باكونين (1814-1876) فيلسوف انقلابي و آنارشيست معروف روس بود.


- وي نظام‎هاي حكومتي را به هر نام و هر شكلي، که مظهر قدرت هستند؛ از جمله خدا يا سلطان، رد مي‎كرد. باكونين مفهوم ديني «اختيار» را نفي اما از تبيين ماترياليستي پديده‎هاي طبيعي حمايت مي‎کرد. به‎عنوان يك انقلابي به توانايي مردم به شكل‎دهي آزادانه جهان و جامعه اطراف خود ايمان داشت.


- باكونين معتقد بود كه شكل صحيح سازمان اجتماعي انجمن آزاد ميان افراد و ميان جوامع است. بدين‎ترتيب «آزادي همه براي آزادي من لازم است.»


- باكونين منتقد مشهور «ژان ژاك روسو» به ويژه نظرات روسو در باره ماهيت انسان و طبيعت، نيز بود.


جرمي بنتام




جرمي بنتام (1748-1832) فايده‎گرا و فيلسوف پوزيتيويست حقوقي بود.


- بنتام مفهوم «حقوق حيوانات» را نيز مطرح ساخت؛ اما با مفهوم «حقوق طبيعي» مخالف بود. وي به جدايي كليسا و دولت، حقوق برابر براي زنان، الغای بردگي، الغای تنبيه جسمي (حتي براي كودكان)، تجارت آزاد، تنزيل و قانوني ساختن همجنس‎بازي اعتقاد داشت.


- وي طراح زنداني به نام «پانوپتيكون» نيز بود. طراحي پانوپتيكون مستلزم جداسازي زندانيان در سلول‎هايي بر روي ديواره بيروني دايروي‎ با ايستگاه نگهباني در مركز است. مي‎گويند اين طراحي براي آن بوده كه با ايجاد توهم نظارت بر همه‎جا از سوي زندان‎بانان در زندانيان، در حالي كه زندانيان حتي نمي‎توانند زندانيان ديگر را ببينند، به زندانبانان قدرت بدهد.


- بنتام نيز مانند ژان ژاک روسو از بنيان‎گذاران انقلاب فرانسه بود. وي با رهبران انقلاب فرانسه، به‎ويژه «ميرابو» ارتباط داشت، اما مبتني بودن تفكر انقلابي آن زمان را بر «حقوق طبيعي» تقبيح مي‎كرد. وي خشونتي را هم كه با قدرت گرفتن ژاكوبن‎ها در طول انقلاب فرانسه آغاز شد، محكوم مي‎كرد.


- بنتام دانشگاه كالج لندن را بنيان گذاشت كه نخستين دانشگاه انگليسي بود كه همه افراد را صرف‎نظر از نژاد، اعتقاد يا ايدئولوژي سياسي مي‎پذيرفت. اين بازتاب فلسفه بنتام بود و به انتصاب يكي از شاگردان خود، جان آستين، به‎عنوان نخستين استاد فقه در سال 1829 كمك كرد.


ادموند بوركه



ادموند بوركه (1729-1779) سياستمدار ايرلندي، عضو پارلمان و رهبر ويگ‎هاي قديمي بود.


- نظرات اصلي وي شامل دفاع از انقلاب آمريكا و دمکراسی نمايندگي، انتقاد از انقلاب فرانسه و تغييرات اجتماعي راديكال بر مبناي نظريه‎اي آزموده‎نشده و حكم به عموميت برخي از اصول اخلاقي بود كه مقامات مستعمراتي بريتانيايي در هند نقض مي‎كردند.


- ديدگاه‎هاي وي درباره اختيار تاحدي در اين نقل قول از تأملات در باب انقلاب در فرانسه آمده است: «بهتر آن است كه فضيلت و انسانيت را به‎جاي كوشش براي تبديل انسان‎ها به ماشين‎ها و ابزارهاي صرف در دست نيك‎خواهي سياسي، با محول كردن قسمت اعظم كار به اختيار حتي به بهاي زيان رسيدن به هدف، گرامي بداريم.»


تامس كارلايل




تامس كارلايل (1795-1881)، فيلسوف و نويسنده اسكاتلندي بود. كارلايل كتابي به نام «قهرمانان و پرستش قهرمان» نوشت كه نقص‎هاي بنيادي قهرمانان و چالش‎هايي را كه بايد با آن‎ها روبه‎رو مي‎شدند مورد بحث قرارمي‎داد.


اين امر پارادوكس جالبي را در نام «بونه كارلايل» مطرح مي‎سازد كه نام وي را با نام «دانيل بونه» قهرمان مردمي و افسانه‎اي آمريكايي همراه مي‎سازد. در لاست بونه شخصيتي است كه در طول زندگي تلاش مي‎كرد تا به‎عنوان قهرمان شناخته شود (كه موجب مي‎گردد شانون به وي لقب «كاپيتان آمريكا»بدهد)، وي بارها در اين امر موفق بود؛ و در حين انجام عملي قهرماني درگذشت.


- «در همه جا روح انساني ميان نيم‎كره‎اي از نور و نيم‎كره‎اي از ظلمت ايستاده است؛ در ميان محدوديت‎هاي امپراتوري‎هاي جاودانه جبر و اختيار.»


آنتوني كوپر


آنتوني اشلي كوپر (1621-1683) سياستمدار انگليسي بود كه استاد و حامي فيلسوف واقعي جان لاك بود.


- علاوه‎بر حمايت از وي در رابطه‎اي تا حدي پدرانه، به‎دليل آن كه لاك فيلسوف زندگي وي را از خطر مرگ (عفونت كبد) نجات داد نيز او را مشهور ساخته است. (در گم‎شده، لاك زندگي آنتوني كوپر را با پيوند كليه نجات مي‎دهد).


- آنتوني اشلي كوپر (1671-1713)، سومين «ارل شفتسبري» و نوه نخستين ارل، تشابهاتي هم با شخصيت نمايش دارد. اين ارل شفتسبري يك فيلسوف اخلاق قرن هجدهمي بود كه فرض مي‎كرد مردم اساسا خوب هستند و اخلاق بخشي بنيادي (اگر نه فطري) از انسانيت است. فلسفه اخلاق ارل شفتسبري در تضاد مستقيم با اخلاق پدر لاك قرار دارد كه نماينده فلسفه خودپرستي تامس ‎هابز (و ساوير) است.


ديويد هيوم


ديويد هيوم (1711-1776) فيلسوف شك‎گرايي و شايد به ميزاني كم‎تر طبيعت‎گرايي نيز بود.


- مانند دزموند، ديويد هيوم نيز اسكاتلندي بود.


- ديويد هيوم شديدا تحت‎تأثير جان لاك فيلسوف بود.


- از 1763 تا 1765، در پاريس منشي «لرد هرتفورد» بود و در آن‎جا با روسوي فيلسوف دوست شد و بعدها با وي مخالفت ورزيد.


- برخلاف دزموند، ديويد هيوم ديدگاه‎هايي قوي بر عليه معجزات داشت و آن‎ها را نقض قوانين طبيعت مي‎دانست كه در نتيجه احتمال وقوع آن‎ها بسيار كم است.


- وي درباره دغدغه انسان‎دوستانه (كه شخصيت‎هايي مانند جك و دزموند آن را مجسم مي‎سازند) و مخالفت آن با قواي خودپرستي (كه شخصيت‎هايي مانند ساوير آن را مجسم مي‎سازند) مطالبي نوشت.


- او نوشت كه اختيار، در تناقضي عجيب، در واقع نيازمند جبر است، هرچند ظاهرا با آن در تضاد نيز هست.


- نظر وي آن بود كه اختيار را مي‎توان با «حسي نادرست يا تجربه‎اي ظاهري» (نقضي خفيف) تبيين كرد كه با بسياري از افعال ما به هنگامي كه آن‎ها را انجام مي‎دهيم، همراه است. در صورت تفكر، درمي‎يابيم كه ضروري و كاملا جبري بوده‎اند.


- هيوم «جبرگراي نرم» يا انطباق‎گراست، يعني معتقد است كه تمام رويدادها به‎طور علي معين مي‎شوند. اما ما بازهم مي‎توانيم مسئوليت اخلاقي داشته باشيم (كه در صورتي‎كه جهان كاملا به‎صورت علي معين شود، طبعا ناممكن است). مسئوليت اخلاقي نتيجه اراده‎اي است كه رويداد را موجب مي‎شود. اما اراده هم از نظر هيوم به اندازه هرچيز ديگري به‎طور علي معين مي‎شود. اگر اپيزود «درخشش‎هايي در برابر چشمانت» از فلسفه هيوم در باره جبر و اختيار الهام گرفته بود، به‎شدت تغيير مي‎كرد. آن‎چه در اين اپيزود نمايش داده مي‎شود به چيزي موسوم به سرنوشت‎گرايي نزديك‎تر است كه هيوم به نفع آن استدلال نمي‎كند.


- هيوم در رساله «درباره خودكشي» كه پس از مرگش منتشر شد به‎شدت از اين نكته حمايت كرد كه اين‎كه مردم خود به زندگي خويش پايان دهند نه برخلاف قوانين خدا است و نه بر عليه قوانين طبيعت. استدلال وي آن بود كه مردم اختيار كامل بدن‎هاي خود و آن‎چه را با اين بدن‎ها يا بر اين بدن‎ها انجام مي‎دهند، دارند. ظاهرا دزموند با استفاده از اين موضع بي‎خطر در سوان، از اين حق بر خود به طريقي استفاده مي‎كند كه هيوم تصورش را نكرده بود؛ فدا كردن خويش.


- هيوم به‎دليل بحث درباره مسئله استقرا، نيز مشهور است. اين نام با نقش دزموند نيز تناسب خوبي دارد، زيرا وي با استدلال استقرايي مجبور مي‎شود كه به فشار دادن تكمه ادامه دهد.


- هيوم درباره عليت نيز شكاك بود. به زبان ساده، وي به معتقد بود «تقارن مداوم» قابل فهم و درك است، اما «ارتباط ضروري» يعني اين تصور كه چيزي فراتر و بالاتر از تقارن وجود دارد كه موجب مي‎شود يك چيز به ناگزير همراه با چيز ديگر باشد قابل‎درك و قابل‎فهم نيست. شايان ذكر است كه هم استقرا و هم عليت مفاهيمي هستند كه معمولا در پيش‎بيني آينده به‎كار مي‎روند و همان‎گونه كه هيوم درباره اين دو مفهوم شكاك بود، در مورد يقيني بودن معرفت‎ به آينده نيز تردید داشت.


جان لاك

جان لاك (1632-1704) فيلسوف دوران روشنگري.


- لاك رابطه ميان طبيعت و تمدن را مورد بحث قرار مي‎داد و بعدها بر بنيان‎گذاران حكومت‎هاي دموكراتيك تأثير زيادي داشت. وي معتقد بود در وضعيت طبيعي تمام انسان‎ها براي تنبيه متجاوزان از حق برابر برخوردارند؛ براي تضمين داوري منصفانه براي همه، حكومت‎ها براي مديريت بهتر قوانين تشكيل شده‎اند.


- اين فلسفه متناسب با شخصيت لاك است كه هم طبيعت و هم نياز به ساماندهي برابري‎جويانه در ميان بازماندگان را شامل مي‎شود.


- اپيزود موسوم به «Tabula Rasa» اشاره‎اي است به‎عبارت لاتيني به‎معناي لوح سفيد، كه نظريه فلسفي مهمي بود كه ارسطو، تامس آكويناس و جان لاك فيلسوف از آن حمايت مي‎كردند. اين مفهوم از آن حكايت دارد كه ذهن انسان مانند «لوحي تميز كه بر آن چيزي نوشته نشده است» به‎دنيا مي‎آيد و از اين‎رو تمام معرفت‎ انساني فقط از تجربه انساني حاصل مي‎شود.


- ديدگاه ديگر وي اين بود كه حقيقت داشتن جبر اهميتي ندارد. وي معتقد بود كه وجه تعريف‎كننده رفتار ارادي آن است كه افراد توانايي آن را دارند كه تصميمي را آن‎قدر به تعويق بيندازند تا در مورد پيامدهاي انتخاب خود تعمق كنند. «در واقع، اراده معنايي جز قدرت يا توانايي ترجيح يا انتخاب ندارد.»


- شخصيت لاك در اپيزود «درباره تحول...» نيز بر مفهوم لوح سفيد تأكيد مي‎كند؛ آن‎جا كه در مكالمه‎اي با شانون مي‎گويد: «همه در اين جزيره زندگي جديدي پيدا مي‎كنند، شانون. شايد وقت آن باشد كه تو زندگي جديد خود را آغاز كني.»


- بايد اين نكته را نيز يادآوري كرد كه مفهوم «لوح سفيد» آن‎گونه كه جان لاك آن را مي‎فهميد، تأكيد دارد كه انسان «روح خود را مي‎نويسد.» اين در تضاد با شخصيت لاك است كه تصور مي‎كرد «فرد منتخبي» است كه سرنوشت، تقدير و آينده‎اي را كه براي شما نوشته شده در اختيار دارد.


- وي يكي از بنيان‎گذاران نظريه قرارداد اجتماعي بود كه فرض مي‎شد توافقي ناگفته ميان افراد و تشكيلات حكومتي باشد (که بر اساس آن از بخشي از آزادي‎هاي طبيعي خود دست مي‎كشند تا به زندگي منظم در جامعه و حقوق مدني غيرطبيعي دست يابند، مانند موردي كه جك نقش رهبري را در جزيره به‎عهده گرفت). لاك به‎ويژه به حق شورش در برابر جباريت معتقد بود، چنان‎كه ژوليت به جك مي‎گويد انگيزه وي در رسوا كردن بن در نوار ويدیويي خود بوده است.


- وي در اثر عمده خود دو رساله درباره حكومت (1689) نظريه جامعه مدني را كه تحت حاكميت قانون قرار دارد و در آن هدف دولت را که به تضمين و تأمين مالكيت خصوصي محدود شده است، مطرح ساخت. اين به رفتار ساوير هنگامي كه از ذخيره خود در برابر سرقت (بونه) و تقسيم (جك) دفاع مي‎كند، مشروعيت مي‎بخشد، هرچند هردوي آن‎ها ادعا دارند كه براي دستيابي به خيري بزرگ‎تر اقدام مي‎كنند.


- وي مدافع بردگي بود، زيرا چنان‎كه در يادداشتي براي فرماندار ويرجينيا در سال 1679 نوشت، سياه‎پوستان آفريقا در جنگي عادلانه شكست خورده بودند.


- در 1693، لاك رساله‎اي موسوم به تفكراتي درباره آموزش منتشر كرد كه در آن به مراحلي كه بايد براي پرورش پسران طي كرد پرداخته بود. لاك كه هدف وي به‎ويژه پسران نجيب‎زادگان بود، با نازپرورده ساختن و نوازش كودكان مخالفت مي‎كرد. آن‎ها را بايد از داستان‎هاي كودكانه دور نگه داشت، در معرض سختي‎ها قرار داد، براي كارهاي مفيد آموزش داد، كه حاصل آن عضوي كارآمد و مسئول براي جامعه است. اين موضوعات در منازعات مربوط به تربيت كودكان در بخش یک ميان لاك و ميشل بر سر آن‎چه ميشل بايد در جزيره‎ انجام دهد و نبايد انجام دهد، مشابهت‎هاي آشكاري دارند.


- او از كار كودكان از سن سه سالگي نيز حمايت مي‎كرد و در كل دشمن فقرا بود.


ژان ژاك روسو






ژان ژاك روسو (1712-1778) فيلسوف ژنو بود كه تأثير زيادي بر علم سياست و جنبش اجتماعي داشت.


- بعدها در فتح گرانادا وي را مروج انديشه «توحش شريف» دانستند كه مدعي بود انسان در وضعيت طبيعي و وحشي معصوم و پاك به دنيا مي‎آيد تا اين‎كه جامعه و تمدن وي را فاسد كنند (هرچند روسو خود مستقيما چنين انديشه‎اي را مطرح نساخته بود).


- شخصيت خود دانيل روسو را مي‎توان وحشي‎اي شريف دانست كه سال‎ها در ميان وحوش زندگي كرده و اكنون به بازماندگان در برابر ديگران كمك مي‎كند.


- روسو انگيزه خود را براي كنجكاو ماندن در مورد جهان طبيعي كه در آن سكونت دارد و نوسانات جهان اجتماعي كه حس مي‎كند از آن طرد شده، گرامي مي‎دارد.


- برخلاف روسو (ي نمايش) كه دختر وي از او گرفته شد، روسو (ي فيلسوف) از ترزه لواسور پنج فرزند داشت؛ اما در اوايل زندگي آن‎ها، با اين ادعا كه پدر بدي خواهد بود و بهتر است فرزندانش در يتيم‎خانه بزرگ شوند، آن‎ها را رها كرد.


- روسو پس از روبه‎رو شدن با انتقادات شديد، همراه با ديويد هيوم فيلسوف به بريتانياي كبير پناهنده شد. اما بعدها دچار توهمات و ترس‎هاي بسيار شديدي شد و دچار اين سوءظن گرديد كه هيوم و ديگران توطئه‎هايي بر عليه وي طراحي كرده‎اند كه بسيار مانند شخصيت روسوي نمايش است كه در آغاز فكر مي‎كرد چيزهايي مانند نجوا مي‎شنود.

منبع: پنجره