۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

Downfall


فیلم سقوط محصول سال 2004 و کشور آلمان می باشد. در این فیلم ما شاهد آخرین روزهای زندگی هیتلر و رژیم آلمان نازی می باشیم. بیشتر صحنه های فیلم در پناهگاه زیرزمینی ای می گذرد که هیتلر و همراهانش در آن زندگی می کنند. فیلم بیشتر از دید منشی هیتلر روایت می شود ولی در هر حال نقش اصلی فیلم را خود هیتلر عهده دار است. در صحنه آغازین با گروهی از دختران جوان روبرو می شویم، که برای انتخاب شدن به عنوان منشی به دفتر خصوصی هیتلر می روند. دفتری تاریک با فضایی مستطیل مانند. دخترها کنار دیوار به صف می شوند و با اعلام نگهبان هیتلر وارد اتاق می شود. شباهت عجیب "برونو گانز" بازیگر نقش هیتلر در همان صحنه های ابتدایی بی بدیل است. راه رفتن و نگاه کردن ، و دست دادن با یک یک دختر ها. نگاه هیتلر به دختر جوان روایت گر ماست . او از همان ابتدای ورود به اتاق منشی خود را انتخاب کرده و دست دادن با بقیه و پرسیدن نامشان یک تعارف است. دختر به دفتر کار هیتلر فرا خوانده می شود ، پشت میز تایپ می نشیند و با سخن گفتن هیتلر شروع به تایپ می کند. از طرفی حضور در کنار رهبر آلمان و از طرف دیگر سخن گفتن قهارانه این رهبر ، دختر را دچار چنان هراسی می کند که قادر به تایپ نیست ، در متن چاپی غلط زیاد دارد. هیتلر به کاغذ تایپ شده نگاهی می کند و رو به دختر می کند و می گوید ،" اشکال نداره ، دوباره تایپ کن".

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

The Conformist


فیلم " conformist" محصول سال 1970 و به کارگردانی "برناردو برتولوچی" از کشور ایتالیا می باشد. داستان فیلم درباره مردیست ضعیف النفس به نام "ژان لویس تریتیناننت" که در صدد اثبات وفاداری خود به نظام "فاشیست" است و در همین راه حاظر می شود که به فرانسه سفر کرده و استاد سابق خود را که اکنون به فرانسه گریخته و یک ضد فاشیست محسوب می شود را ترور نماید.او که به تازگی با دختری از طبقه  متوسط جامعه ازدواج کرده تصمیم می گیرد ، که این ماموریت را با دوران ماه عسل خود در پاریس پیوند بزند.او در ملاقات با استاد خود به زن استاد علاقه مند می شود، و از طرفی برای کشتن استاد که او را از فلسفه ضد فاشیسم آگاه می کند تردید می نماید. در این میان "ژان لویس" به یاد خاطرات هراس ناک دوران بچه گیش می افتد.

Occupation



سریال کوتاه "اشغال" محصول سال 2009 و شبکه "BBC" می باشد. در این سریال ما با زندگی سه سرباز ارتش بریتانیا بین سالهای 2003 تا  2007  در شهر بصره مواجه می شویم. این سه سرباز که دوران خدمت سربازی خود را به اتمام رسانده اند، به شهر خود باز می گردند، ولی هر یک به دلایلی دوباره به عراق باز می گردند.یکی از این سربازان دلباخته زنی عراقی که به عنوان پزشک در یکی از بیمارستانهای بصره مشغول به کار است می شود، و دوباره به عنوان سرباز به بصره برای یافتن این زن میرود. دیگری سربازیست است که برای کمک به مردم عراق و بازسازی این کشور دوباره به عراق سفر می کند و نفر سوم برای کسب پول و ثروت و سوء استفاده از موقعیت ناامن این کشور دوباره راهی بصره میشود. سریال از روزهای آخر خدمت این سه سرباز شروع می شود، در حمله ای که سربازهای بریتانیایی به یک منزل گروه های تروریستی در عراق انجام می دهند دختر بچه ای به شدت زخمی می شود، گروهبان "مایک سویفت" دختر بچه را به بیمارستان میرساند، عده ای معدود پزشک مشغول مداوای صدها نفر مجروح و زخمی هستند، عده ای هم از طرفی مشغول غارت اموال بیمارستان می باشند، گروهبان "مایک سویفت" پزشک زنی را پیدا میکند که به دختر کمک نماید،اسم این زن " آلیا نبیل" می باشد، زن به گروهبان می گوید ، تجهیزات پزشکی برای مداوای دختر نداریم، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که درد دختر بچه را تسکین دهیم، پزشک زن از گروهبان درخواست سیگارمی کند، گروهبان جواب می دهد سیگار برای سلامتی مضر است، زن می گوید :"امید به زندگی در سیگاریها 55 سال است ، در بصره امید به زندگی 35 سال است، من سیگار می کشم شاید حداقل تا 55 سالگی عمر کنم".

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

White collar




سریال " کارمند" یا " White collar" محصول سال 2009 و شبکه "USA" می باشد. سریال از یک فرار شروع می شود، فرد جوانی ریش های خود را می تراشد و یونیفرم مامورین زندان را می پوشد و به راحتی از زندان فوق امنیتی فرار می کند. نام این فرد "نیل کفری " است که توسط زیرنویس جاعل ، کلاهبردارو شیاد معرفی می شود ، او 3 ماه قبل از اتمام محکومیتش از زندان فرار کرد. "پیتر برگ" مامور FBI  که سالها تلاش کرده بود تا "نیل" را پشت میله های زندان بیندازد از موضوع مطلع می شود ، او به خانه دوست دختر "نیل" می رود ، نیل " بر روی زمین نشسته بطری شرابی به دستش است و بر فراغ دوست دختر گمشده اش که دلیل فرار او از زندان بود سوگواری میکند. سریال عمدتا بر محوریت همکاری این دو شخصیت که یکی تبهکاری فوق العاده باهوش (و البته خوش تیپ) و دیگری ماموری زیرک و با تجربه برای کشف مجرمان و جاعلان می باشد. "نیل کفری" برای آزادی از زندان و البته پیدا کردن دوست دخترش به استخدام FBI  در میاید ، تا این بار مغزی تبهکار به عنوان منبع دستگیری مجرمان مورد استفاده قرار گیرد.


۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

Modern Family


سریال"خانواده مدرن" محصول سال 2009 و شبکه "ABC" میباشد. داستان سریال درباره چند خانواده است که هر یک خصوصیات منحصر به فرد خود را دارند و در عین حال با هم نیز رابطه فامیلی دارند. پدر خانواده "جی" که فردی مسن ولی ثروتمند است با زنی زیبا به نام "گلوریا" به تازگی ازدواج کرده که چند ده سال از خودش کوچکتر است. او اهل کشور " کلمبیا" است و لحجه غلیظ کلمبیایی دارد، او از شوهر قبلی خود یک پسر به نام "منی" دارد. خانواده دیگر خانواده "دانفی" نام دارد، مادر خانواده "کلر "نام دارد که در حقیقت دختر "جی " هست، بر خلاف "کلر " که خیلی منظم و قانون مدار است ، شوهر او "فیل" کاملا بی خیال و بازگوش است، او به عنوان یک پدر معرکه شناخته می شود البته از نظر فرزندان. او در تفریحات خطرناک فرزندانش شرکت می کند، سعی می کند خود را از نسل جدید عقب نداند، از اصطلاحات و حرکات تین ایجرها تقلید می کند و به شدت از همسرش می ترسد ، و به نوعی یکی از فرزندان خانواده محسوب می شود تا پدر خانواده. در خانواده دیگر "میچل" فرزند پسر "جی" قرار دارد که با فردی هم جنس خود "کامرون تاکر" پیوند زناشویی بسته، و به تازگی آنها فرزند خردسالی را از کشور"ویتنام" به فرزند خوانده گی قبول کرده اند. این چند خانواده و تعاملات بین آنها ما را با سریالی مواجه کرده کرد که یکی از مفرحترین سریالهای در حال پخش نام گرفته. 

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

The Prisoner





سریال کوتاه "زندانی" محصول سال 2009 و شبکه "AMC" می باشد. داستان سریال از انجایی شروع می شود که فردی به نام"6" از خواب بیدار شده و خود را در میانه بیابانی لم یزرع  میابد.او با پیرمردی مواجه می شود که توسط افرادی تحت تعقیب است. "6" خود را به پیرمرد می رساند ولی پیرمرد جان می دهد. "6" در میانه بیابان دهکده ای زیبا را میابد، با خانه های ویلایی و نخل های زیبا ، خیابانهای تمیز و مردمی شاد و خوش پوش. افرادی که در این دهکده زندگی می کنند به جای نام و نام خانوادگی فقط یک شماره را به عنوان اسم خود یدک می کشند. این دهکده توسطی فردی به نام "2" اداره می شود. "2" با نقش آفرینی بی نظیر "سر ایان مککلن" همچون پادشاهی در کاخ زیبای خود با فرزند و همسرش زندگی می کند. "6" از " 2" می خواهد که راه خروج از این روستا را به او نشان دهد. او معتقد است که به این دهکده تعلق ندارد ولی "2" به او می گوید که او نیز یکی از ساکنان این دهکده است ، او اینجا خانواده دارد و کسانی در این دهکده هستند که او را دوست می دارند. از طرفی "6" رویا هایی از زندگی خود در نیویورک و آشناییش با یک دختر می بیند ، تشابه رویاهای او با رخداد هایی که در دهکده می گذرد او را به فکر می اندازد که  کدام از اینها واقعی است و به راستی او کجاست؟
 این سریال بازسازی سریال موفقی به همین عنوان از کشور انگلستان است. البته شاید اسم بازسازی را نتوان بر این سریال گذاشت چون تفاوت های عمده ای با سریال قدیمی دارد. داستان سریال تغییرات زیادی کرده تا با ذائقه مردم عصر حاضر تطابق بیشتری داشته باشد.چیزی که شاید در هر دو سریال وجود دارد رابطه انسانی "6" و "2" است . البته در سریال جدید این رابطه شکلی تئاتر وار همراه با دیالوگهای پی دی پی و و گاهی مبهم بین زندانی و زندان بان گرفته است. شاید اگر هنر بازی گری "جیمز کویزل" به غنا و مهارت " ایان مککلن" بزرگ بود تعامل این دو بیشتر از هر چیز ما را به یاد تئاتر های دو نفره "براد وی" می انداخت.و اما نکته ای دیگری که اینبار باعث برتری نسخه پیشین است ابتکار و نو آوری و جلو تر بودن از عصر خویش است. "پاتریک مکگوهان" در سال 1969 اثری خلق کرده بود که تا سالها بعد مورد ارجاع توسط فیلم ها سریالهای متعدد قرار گرفت . و اما اثر جدید با وجود تمام نو آوری ها در هر صورت روی دوش سریال ماقبل خود حرکت می کند. کسانی که پایان این سریال را گیج کننده و مبهم می داند، باید پایان نسخه اصلی را ببینند که به اندازه قسمت اولش مبهم و سوال بر انگیز بود. در هر صورت این سریال توسط افرادی خلق شده بود که چندان به دادن جواب فائل نبودند و بیشتر به تفکر و برداشت های شخصی از این تفکرات اعتقاد داشتند. می توان گفت این سریال بیش تر از اینکه به یه محصول تصویری شبیه باشد به یک اثر ادبی یا هنری در غالب نمایش زنده روی صحنه شبیه است ، فقط هنر تصویری به کمک ما آمده تا تصورات حاصل از توهمات شخصیتها را بهتر درک کنیم.
"سر این مککلن" کاملا شکسپیری نقش آفرینی کرده و  این شکل بازی را با خودآگاهی  کامل انجام داده. دیالوگهای طولانی و در عین حال کمک گرفتن بیش از حد از فن بیان و حرکت ندادن اضافی دستها و دی عین حال استفاده به نهایت از چشمها و میمیک صورت او را در شکل دادن این شخصیت منحصر به فرد یاری داده. "سر ایان مککن " آنقدر استاد هست که با تغییر تن صدای خود شخصیت خود را در ثانیه تغییر دهد او همواره بین یک دیکتاتور مرموز و قابل احترام و شخصیتی دیگر که برای ما تا پایان سریال مشخص نمی شود در حرکت است. از اینها گذشته شاید فقط دیدن سیمای زیبای "مککلن" با آن موهای یکدست سفیدش و چشمان آبی آسمانیش ، در حالی که کت سفید بر تن چهار شانه اش پوشیده و عصایی چوبی بر دست گرفته غنیمت است. این بار ما می توانیم این بازیگر کارکشته را که راهی طولانی از سالن های تئاتر انگلستان تا فیلم های پر خرج هالیوودی طی کرده ، نه در یک فیلم دو ساعته بلکه در سریالی 6 قسمتی ببینیم. با وجود تمام انتقادات این سریال دو چیز قابل توجه دارد ، پایانی بی نظیر و بازیگری بی نظیر.    

سختی دیالوگها: 3.5
مخاطب: خاص



 


۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

گفتگوی "ا ما تامسون " با " هیو لاری "




گفتگوی "اما تامسون" با " هیو لاری": interview magazine


اما تامسون: فکر کنم اول بهتره اعتراف کنیم که ما قبلا با هم دوست (دختر ، پسر) بودیم برای مدت کوتاهی.
هیو لاری: بله، یه مدتی با هم بیرون میرفتیم.


اما تامسون:آره، چیزی که مردم نمی دونن اینه که تو تقریبا هیکلت اون موقع دو برابر الانت بود.
هیو لاری: گنده تر بودم درسته.


اما تامسون:خیلی بزرگ بودی ، عین یه غول بودی. همش ورزش می کردی، شیش تا استیک رو همزمان می خوردی، بخاطر دریافت اون پروتئین هایی که ورزش کارا تو  قایق رانی باید بخورند.
هیو لاری:من اون روزا آدمم می خوردم،قشنگ یادم میاد،جرئیاتش خیلی مخوفه ...




 اما تامسون:قایق رانی ورزشی بود که خیلی نیاز به قدرت داشت و تو "رئیس انتظامات" بودی تو دانشگاه "ایتن"
 هیو لاری:نه، من مبصر بودم، اگه بخای انتظامات کل بشی ، باید خیلی باهوش باشی ، باید شاگرد ممتاز باشی، و منم هیچ وقت شاگرد ممتاز نبودم به هیچ گونه شکل و فرمی.




اما تامسون:شاید شاگرد ممتاز نبودی ، ولی خیلی خیلی باهوش بودی، من همیشه اینو راجب شما دو تا می گفتم، تو و "استیفن فرای" . استیفن خیلی خیلی باهوشه، و تو بیشتر از لحاظ استدلالی باهوشی.
هیو لاری: حافظه "استیفن" حیرت آوره. من فکر کنم استیفن هیچ وقت چیزی رو که میخونه فراموش نمی کنه.


اما تامسون:منم موافقم
هیو لاری:دقیقا همین جوره. حالا  من مثلا  تصمیم می گیرم یه رمان بردارم بخونم، ولی یه دفه می بینی تا آخر عمرم همینطور نشستم همونو می خونم، چون مدام یادم میره.


اما تامسون:یادت میاد تا حالا با چند نفر خوابیدی؟
هیو لاری:نه یادم نمیاد.


اما تامسون:خب، من می دونم، تو چطور نمیدونی
هیو لاری:تو میدونی من با چند نفر خوابیدم؟


اما تامسون:نه  (خنده)  می تونم حدث بزنم. منظورم اینه که من میدونم من با چند نفر خوابیدم.  بعضی وقتا شبا که خوابم نمی بره خودمو با مرور کردنشون سرگرم می کنم.
هیو لاری: آفرین


اما تامسون: با ارزش ترین چیزی که والدینت بهت یاد دادن چی بوده؟
هیو لاری:اینکه من آدم خوش شانسی هستم


اما تامسون: چه عالی
هیو لاری:آره، اینکه من چقدر خوش شانسم





اما تامسون: فیلم برداری سریالت "هاوس"  معمولا چقدر طول میکشه؟
هیو لاری: خب، اعتصاب و اینا کنار بزاری، نه تا ده ماه.


اما تامسون:در این میون، وقتی بر می گردی خونه(انگلستان) ، همون احساس یه ستاره رو  که تو لس آنجلس داری ، اینجا هم داری؟ اینجا چطوره؟ فرق داره؟
هیو لاری:نه زیاد، چون سریال"هاوس" چندان تاثیری تو شبکه های انگلستان نداره. من راحت تو خیابون ها راه میرم و مردم هم چندان نظری چه خوب یا بد درباره من ندارند.


اما تامسون:به نظر میاد، تو با خودت بگی، لعنتی ،من این همه تلاش کردم، ولی هیچ کدوم از اون ابراز احساساسات از مشهور بودن رو دریافت نمی کنم . البته من نمی گم، مشهور بودن مساوی با این، ولی یه چیزهایی است که وقتی در هر رشته ای مشهور باشی از مردم دریافت میکنی مثل لذت دوست داشته شدن توسط مردم ، علاقه ورضایت عموم این چیزا. آیا احساس نمی کنی از اینا تو کشور خودت محرومی؟
هیو لاری: نه ، اصلا، در واقع من کاملا خوش شانسم، من فکر کنم این خیلیم خوبه که من می تونم اونی باشم که بودم و هستم در محلی که زندگی می کنم. من یه چند روز رفتم اسپانیا ... اونا دیوونه اند...مجبور شدم بادی گارد(محافظ)  بگیرم.


اما تامسون:واقعا؟
هیو لاری:آره، "هاوس" اونجا یه چیزه خیلی بزرگه اونجا. خیلی خیلی خیلی  بزرگ. جمعیت بزرگی از جوونا همش جیغ و فریاد می زدند. واقعا جالب بود. البته ما تو انگلستان کلا جوونایی که فریاد بزنن نداریم.


اما تامسون:نه ..نداریم
هیو لاری:کلا این کار جزو شاخصه های ملیتی ما (انگلستان )  نیست


اما تامسون: وقتی ما راجب آمریکا در گذشته صحبت می کردیم، یکی از چیزهایی که تفاوت عمده بین ما و اونا بود همین داشتن احساسات زیاد بود.
هیو لاری:بله




اما تامسون:زیاد به نظر نمیاد این در "هاوس " تا ثیری گذاشته باشه. تا حالا خودت بهش بر خورد کردی در آمریکا. چون در هر صورت وجود داره؟
هیو لاری:بله حتما احساس کردم. ولی کلا یه چیز جالب که در بازی در هاوس وجود داره اینه که بیننده آمریکایی که معمولا جذب احساس گرایی میشه، شخصیتی رو قبول میکنه، که به طور وحشتناکی بدبین و منفی گراست.البته این در مورد کانادایی ها هم وجود داره.


اما تامسون:ولی ببین، به نظرم زیر اون چهره احساس گرای آمریکایی ها ، حتما یه دید واقع بینانه نسبت به افراد وجود داره.
هیو لاری: بله


اما تامسون: فکر کنم، این هم جالب باشه که نسبت به این ایده که انگلیسی ها خیلی تودار و منفی گرا هم هستند یه عکس العمل مخالف هم وجود داره. چون به نظر من هم ما این طوری نیستیم. من فکر کنم در حقیقت ما احساساتی از اونی باشیم که به نظر میایم.
هیو لاری:بله ، خودت حرف رو زدی . ما هم ریشه هایی از احساسات گرایی رو داریم.


اما تامسون:تو قبلا ماشین رو باز نداشتی؟ من یادمه با همدیگه می رفتیم باهاش دور می زدیم. الان یادم اومد.
هیو لاری:چرا. داشتم. یه دونه "ام جی"


اما تامسون:بیا بر گردیم به اونجایی که والدینت بهت گفتند که تو خوش شانسی، که اصولا این معنی رو میده، که تو باید تمام عمرت کار کنی تا لیاقت اون شانس رو داشته باشی.
هیو لاری:بله







اما تامسون:من تورو اولین بار 30 سال پیش جلوی صحنه نمایش تو دانشگاه کمبریج دیدم. الان یادت میاد اون روزو؟
هیو لاری:بله ، حتما. یادم میاد..


اما تامسون:19 سالت بود
هیو لاری:بله. البته نه که همین طور راه برم اونجا به این فکر کنم 19 سالمه!. نه این تو فکرم نبود. ولی یادمه "سیاهچال "بود. البته یه جای تروتمیزی بود ولی شبیه سیاهچال درست شده بود.


اما تامسون: اصلا اسمش(نمایشنامه) "سیاه چال "بود. درسته؟
هیو لاری:بله ، سیاه چالی بدون پنجره نوشته شده زنی به نام "الیسون"


اما تامسون:تو نقش امپراطور چین رو داشتی. خیلی جالب بود. من برگشتم به "مارتین برگمن گفتم" این بازیگر (هیو لاری) یه ستارست". قبلا اینو بهت گفته بودم.
هیو لاری:اره، منو خجالت زده کردی! الان (که مشهور شدم) ممکنه اینو بگی ، ولی اون موقع که می گفتی مردم پشت سرت یواشکی پچ پچ  می کردند(که این دختره خله).


اما تامسون: من خوب کتابتو (که نوشتی) یادم میاد

هیو لاری:واقعا؟


اما تامسون: آره.Gun Seller  (دلال اسلحه). دوبار خوندمش. نمی دونم آیا مردم می دونن که تو چنین کتاب فوق العاده ای نوشتی. ولی فکر کنم باید برن حتما بخوننش چون واقعا جالبه. من یادمه یه قسمت تو کتاب هست که تو راه رفتن بر روی برف تازه بر زمین نشسته رو توصیف می کنی. تو میگی:"وای ، نه لطفا بر روی برف قدم نگذار". من این طوری احساس کردم. تو نمی خوای روی برف قدم بگذاری ، چون این تخریب یک چیز به معنای واقعی کامل و دست نخوردنیه (برف).
هیو لاری: کامل و بی دفاع



اما تامسون:و بی دفاع  دقیقا ، و ما چیکار می کنیم، به گل و لای تبدیلش می کنیم. رفتاری که نوعا از انسانها سر میزنه. 
هیو لاری: کاملا همینطوره.









منبع انگلیسی: http://www.interviewmagazine.com/culture/hugh-laurie/

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

The west wing



"بخش غربی"  محصول سال 1999 -2006  و شبکه "NBC" می باشد.داستان این سریال در ساختمان "وست وینگ" کاخ سفید محل قرار گرفتن دفاتر ریاست جمهوری در دوره ریاست جمهوری "جوسایا بارتلت" از حزب دمکرات اتفاق می افتد. با اینکه سریال رئیس جمهوری خیالی را تصویر می کند ولی درونمایه سریال شاخصه های حزبی و گروهی حزب دمکرات آمریکا نزدیک تر است. خود رئیس جمهور که توسط "مارتین شین " نقش آفرینی شده بیش از هر کس به رئیس جمهور" کلینتن " شبیه است ، پس در کل می توان گفت سریال بیشتر از آنکه تصور شود به واقعیات نزدیک است . شاید تصور از  سریالی که به مسائل سیاست مردان کاخ سفید و کار و زندگی ها بپردازد ، سریالی ملال آور و خسته کننده باشد. ولی می توان گفت ساختار داستانی و بخصوص دیالوگ ها به گونه ای ترسیم شده که کاملا بیننده را جذب شخصیت ها و رویداد های سریال می کند. افرادی که در کاخ سفید کار می کنند افرادی زیرک ،باهوش و گاها شوخ و با مزه تصویر شده اند. شاید تفاوت آنها با مردم عادی در شغل های فوق العاده حساس آنها باشد و در هر حال افرادی برای مناصب انتخاب شده اند که در کار خود کاملا کار کشته باشند ولی هیچ کدام از اینها باعث نمی شود که فضایی شدیدا رسمی و خشک از دفاتر ریاست جمهوری در این سریال ارائه شود . شخصیت ها حتی خود رئیس جمهور از تمام زوایای انسانی تصویر می شوند با تمام کاستی ها و بر تری ها."مارتین شین" به زیبایی در نقش رئیس جمهور نقش آفرینی می کند ، شیوه گویش دیالوگ ها یکی از برتری های "شین " در این نقش است او رئیس جمهوری را تصویر می کند که هر لحظه باید تصمیم های سخت بگیرد ، گاهی این تصمیم ها درست و گاهی غلط اند ولی هیچگاه در اراده او خللی وارد نمی شود ، او با اینکه گاهی حاضر است به جاده خاکی بزند ،ولی معمولا تمایل دارد تصمیماتش را از طریق قانونی جامه عمل بپوشاند.  سریال در عین حال با زیرکی سیستم حکومتی و سیاسی را در جاهایی که نیاز به توجه است نقد می کند و اشکالات سیستم را به صورت هجو گونه نمایان می کند. از طرفی این سریال ما را با بسیاری از مسائل پشت پرده در کاخ سفید و امورات و مناصب این ساختمان آشنا می کند و تصویری از زندگی کاری و خصوصی افرادی که در این ساختمان کار می کنند ارائه می دهد. "ارن سورکین" نویسنده " جنگ چارلی ویلسون" و "چند مرد خوب" به عنوان خالق این سریال ، مجموعه ای خلق کرده که هم از لحاظ دیالوگ ها هوشمندانه و تفکر بر انگیز است و هم از لحاظ بصری شایسته تحسین . این سریال تصویری زنده و نشاط آور از منصبی خشک وملال آور است.

امتیاز: 9
سختی دیالوگ ها: 4
مخاطب: خاص



۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

مصاحبه تری او کویین بازیگر نقش جان لاک



مصاحبه "تری ا کویین" با سایت Serienjunkies
این مصاحبه در هنگام پخش سیزن 4 و فیلمبرداری سیزن 5 انجام شده.




چه جوری خودتو با اونچه در لاست میگذره تطبیق می دی؟ مکانها و زمان های مختلفی در جزیره وجود داره، چه جوری با این کنار میای؟


-من فقط شخصیت "جان لاک" رو دنبال می کنم، من باید اون چیز هایی رو بدونم که اون میدونه. در حقیقت سختی کار اینه که نباید به چیز هایی دقت کنی که بهتره از اونا مطلع نباشی ؟ "جان لاک" نباید حواسش به همه چیز باشه ، اون باید چیزهای مربوط به خودشو بدونه.


ولی در هر حال باید حواست باشه، که چه حوادثی در چه زمانی برای این شخصیت اتفاق می افته.


-بله ، ولی تا اینجا که من می دونم، جان یه حال داره، و یه گذشته. دیگه کسی چیزی بیشتر به من نگفته، پس نه برای من و نه برای شخصیتم کنار اومدن باهاش کار مشکلی نیست. فکر کنم بیشتر از اینکه برای من این قضیه پیچیده باشه ، برای طرفداران سریال پیچیده است.


از چقدر قبل تر می دونستی که چه اتفاقاتی قراره برای "جان لاک" بیفته؟ منظورم بیشتر در مورد تغییرات در خود شخصیته تا داستان کلی.


-چیز زیادی نمی دونستم. الان ما داریم سیزن 5 رو ضبط می کنیم ، و من اصلا نمی دونم قراره چطور شروع بشه. اوایل سیزن 4 ، ما حدودا دو هفته زود تر فیلمنامه رو گرفتیم. آخرای همون سیزن ، تقریبا یک روز قبل از فیلم برداری ، فیلم نامه رو می گرفتیم. برای همین ما خیلی جلو تر از وقایع با خبر نبودیم. نویسنده ها خیلی محرمانه با فیلم نامه برخورد می کنند، حتی در مورد ما هم همینطوره. منم ترجیح میدم اون چیزایی که قرار نیست بدونم رو بهم نگن ، چون اینها در حقیقت اسرار بینندگانه که من باید حفظشون کنم. به نظر منم لازم نیست بدونم.


پس نویسنده ها نمی گن بهت مثلا شخصیت "جان" رو باید به فلان جهت سوق بدی ؟ تو فقط فیلم نامه رو می گیری و بس


-آره، تقریبا همینه. چیزی که تا حالا من فهمیدم اینه. "سوال نپرس"  برای اینکه اونا نمی تونن بهت جواب بدن. منم اگر حدود بیست و خورده ای بازیگر داشتم زیر دستم، بهشون هیچ چیز نمی گفتم. هیچی..


یه شایعه هست که میگه، همبازی تو" متیو فاکس" تنها بازیگریه که می دونه کلید اسرار سریال "گمشدگان" در آخر چیه؟


-نمی دونم. چندان عجیب نیست  اگه فکر کنه که میدونه. اگه بیاد به من بگه" می دونم آخر سریال چی میشه" منم می گم "خب چی میشه؟" و اونم میگه" خب من نمی تونم بگم" و منم خواهم گفت " منم باور نمی کنم که اصلا خودتم بدونی".(خنده)



 

منبع نسخه انگلیسی:
http://www.serienjunkies.de/news/losti-only-18616.html

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

Prison Break




سریال فرار از زندان محصول سال   2005 تا 2009 و شبکه تلویزیونی فاکس می باشد . داستان این سریال درباره 2 برادر است که یکی از انها با توطئه ای به زندان می افتد و منتظر حکم اعدام است و برادر دیگری که مهندس و طراح ساختمان است خود را به عمد به زندان انداخته تا بر اساس اطلاعاتی که از طراحی زندان دارد ، برادر خود را که به دلایل جنایی یا سیاسی و امنیتی به زندان افتاده را نجات دهد. معمولا طرفداران سریال گمشدگان از این سریال نیز استقبال زیادی کرده اند البته تنها نکته قابل شباهت این دو شاید تعلییق های مداوم در طول داستان باشد. البته در این سریال تنش ها بسیار بیشتر نمود پیدا می کنند و هر لخظه بیننده با کشش و پیچشی در طول داستان مواجه می شود که انتظارش را ندارد.

زمانی که پاول شورینگ خالق فرار از زندان پیشنهاد ساخت این سریال را به مسئولان فاکس داد ، انها پیشنهاد او را رد کردند و دلیلشان این بود که سریال داستان محور با این مدت زیاد پخش توانایی جذب مخاطب را ندارد ،ولی تجربه موفقیت آمیز سریال های داستان محور دیگر مثل گمشدگان و 24 انها را به ساخت این سریال ترغیب کرد . تعداد بینندگان ده ملیونی در سال اول نمایش این سریال ،خبر از موفقیت فوق تصور مسئولان فاکس و شورینگ به عنوان طراح سریال داد. ونت وورث میلر که نقش مایکل اسکوفیلد ،برادر نابغه را بازی می کند تبدیل به یکی از پر طرفدار ترین بازیگران جوان در دنیا شد و سریال فرار از زندان درآمد خوبی را نسیب فاکس نمود. این در آمد خوب باعث سرمایه گذاری بیشتر (تا دو ملیون دلار برای هر قسمت) و عوض کردن لوکیشن های این سریال در شهر ها و کشور های دیگر شد که جذابیتی بیشتر به سریال ببخشد. داستان جذاب ، بازیهای خوب و موزیک فوق العاده رامین جوادی این سریال را در طول 4 سیزنش به یکی از پربیننده ترین سریال های تلویزیونی تبدیل کرد. البته کاهش شدید بینندگان در سیزن 4 باعث تغییر دادن خط پایانی داستان و تمام کردن سریال در همان سیزن شد. با اینکه دو قسمت دیگر بعد از قسمت پایانی سریال برای جبران پایان بندی عجولانه سریال نمایش داده شد، تعدادی از بینندگان نارضایتی خود را از این پایان بندی ابراز کردند. با تمام انتقادات این سریال در سیزنهای ابتدایی خود یکی از موفق ترین سریال های تلویزیونی از لحاظ تجاری و جذب مخاطب بود.



امتیاز: 8.9
مخاطب: علم
سختی دیالوگها: 3.5




 


۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

The Wire


سریال "شنود" محصول سال 2002 تا 2008  و شبکه HBO  می باشد. داستان از آنجایی شروع می شود که مجرمی سابقه دار به نام " دی آنجلو بارکسدل"بعد از انصراف شاهد  از اتهام قتل بری شناخته می شود و  آزاد می گردد. بعد از آزادی او کارآگاهی به نام "جیمز مکنولتی" با قاضی صحبت می کند ، و علت آزادی این مجرم را در وابستگیش به باند بزرگ قاچاق مواد مخدر که توسط " ایوان بارکسدل" دایی "دی آنجلو" اداره می شود می داند و به قاضی می گوید که این فرد مضنون به قتل بیش از ده نفر از افراد مختلف در رابطه با مواد مخدر است ، ولی هیچ ردی از این فرد نیست و کسی هم کاری برای دستگیری او انجام نمی دهد. قاضی دستور رسیدگی به این مورد را به ستاد مبارزه با مواد مخدر بالتیمور می دهد و گروهی از افراد پلیس گرد هم میایند تا به طور مخفیانه به جمع آوری مدرک بر علیه این باند و سر دسته آن بپردازند. این گروه با استفاده از تجهیزات مختلف از جمله وسائل شنود به مکالمه فروشنده گان و قاچاقچیان مواد گوش می دهند ولی گوش دادن به این مکالمات آنها را نه فقط به سمت قاچاقچیان بلکه به سمت سیاستمداران و افراد قدرتمند دیگری نیز می کشاند که باعث وقفه و کارشکنی در ماموریت آنها می شود.
این سریال شاید با تمام سریالها و فیلم هایی که درباره مواد مخدر ساخته می شوند متفاوت باشد به دو دلیل، یکی نشان دادن مراحل مبارزه با مواد مخدر به صورت پدیده ای طولانی، مشقت بار، پر هزینه و گاها بی نتیجه و دلیل دیگر پر داختن سریال به جنبه های مختلف این پدیده به طور جزئی و با دقت بسیار به شکلی که دو روی پدیده قاچاق مواد یعنی در یک روی قاچاقچیان و در روی دیگر نیروهای پلیس به طرز استادانه ای تصویر شده است. در سمت قاچاق مواد از دلالان و خرده فروشان گرفته تا رئسا و بزرگان وارد کننده مواد با جرئیات باور نکردنی تصویر شده اند. در روی دیگر یعنی مبارزه با مواد مخدر ، از سطوح عالی مبارزه با مواد مخدر یعنی قانون گذاران و سیاست گذاران ، تا روئسای ادارات و ماموران پلیس محلی نمایش داده شده است. موانع قانونی ، رشوه ، زورگیری ، کاغذ بازی های اداری و قوانین دست و پا گیر همه به صورت ماهرانه ای در این سریال تصویر شده و البته چیزی که اهمیت دارد این است که بیش از آنکه تصویر به کمک خلق چنین پدیده هایی درآید، دیالوگ هایی که بر زبان شخصیت های این سریال نقش بسته اند بار اصلی را به دوش می کشند. دیالوگ ها معمولا طولانی و پیچیده هستند، دیالوگ هایی که از زبان قانون مداران گفته می شوند حاوی اصطلاحات فراوان حقوقی و دیالوگ هایی که توسط سیاه پوستان خرده فروش گفته می شوند حاوی کلماتی هستند که در هیچ دیکشنری ای یافت نمی شوند.
خالق سریال "دیوید سایمون" سالها به عنوان خبر نگار بخش جنایی روزنامه "بالتیمور سان" خود را به جای مواد فروشان و ماموران پلیس جا می زد و با هر دو قشر برای گرفتن اطلاعات هم صحبت می شد، یکی از دلایلی که باعث ایجاد تصویری واقع گرایانه  از روند مبارزه با مواد مخدر در این سریال می شود نیز همین رابطه نزدیک خالق سریال با این موضوع است. نکته دیگری که در این سریال مشهود است و البته در سریال فاخر دیگر HBO "سوپرانوز"  هم اشاراتی به آن شده است، تاثیر واقعه یازده سپتامبر بر دیگر فعالیت های نهاد های امنیتی و جنایی در آمریکا می باشد. به قول یکی از شخصیت های سریال ،دیگر مبارزه با مواد مخدر و جرائم سازمان یافته در اولویت نهادهای امنیتی وجود ندارد، به قولی عرب ها و تروریست ها ، جای سیاه پوستان و دلالان مواد مخدر را گرفته اند، دیگه کسی برای دستگیر کردن یه قاچاقچی بهت تبریک نمیگه، اگه میتونی یه تروریست رو دستگیر کن.با وجود این انتقادات سریال این اراده را در گروهی از ماموران و سیاستمداران در آمریکا نشان می دهد که فارغ از هر گونه مصلحت طلبی ، و بدون ترس از عواقب کارشان به مبارزه با این پدیده بپردازند ، هر چند که ممکن است به از دست رفتن شغل یا حتی جانشان بینجامد.به قول شخصیت دیگری در این سریال "مبارزه با مواد مخدر جنگ نیست، جنگ روزی تمام می شود، مبارزه با مواد مخدر تا ابد ادامه دارد".
سریال " The Wire" در کنار سریال های "ددوود " و "سوپرانوز" به عنوان بهترین و یا یکی از بهترین سریال های تاریخ سریال سازی توسط منتقدین معرفی شده. دورانی که این سریال ها در شبکه HBO  در حال پخش بودند به عنوان دوران طلایی سریال ها نام برده میشود . آیا HBO  قادر است دوباره به دوران طلایی خود بازگردد؟

امتیاز: 9.7  imdb
سختی دیالوگها: 4.5  از 5
مخاطب: خاص


 

 

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

Nip/Tuck



سریال Nip/Tuck  محصول سال 2003 و شبکه FX  می باشد.داستان سریال درباره زندگی کاری و خانوادگی دو پزشک جراح پلاستیک مشهور در میامی  می باشد. این دو پزشک بعضا از لحاظ شخصیتی کاملا متفاوت هستند. دکتر ""شان مکنامارا" دکتری ماهر و متخصص است که مرد خانواده است، کم حرف و تو دار و صادق است و به اصول پزشکی وفا دار است. در مقابل دکتر " کریسشن تروی" زرنگ و پول پرست است، با زنان بسیاری ارتباط دارد و چندان به اصول پزشکی و حرفه ای پای بند نیست، او حتی حاضر است به همکار خود دروغ بگوید و چهره مجرمی تحت تعقیب را در مقابل در یافت مبلغی هنگفت عوض نماید ، او با زنانی که خود و همکارش چهره یا بدن آنها را زیبا یا اصلاح کرده ، هم بستر می شود و هنگام عشق*بازی  برای خلق دوباره چنین زنان زیبایی بر خود درود می فرستتد.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

24



سریال 24 یکی از سریالهای پرطرفدار در ژانر خود می باشد که در سایه حملات 11 سپتامبر 2001 تهیه و تولید شد. ایده سریال از همان ابتدا مورد استقبال مسئولین شبکه فاکس قرار گرفت. اینکه سریال در هر سیزن خود در مدت 24 ساعت اتفاق بیفتد به گونه ای که هر قسمت یک ساعت (البته با احتساب پیامهای بازرگانی) و هر سیزن 24 قسمت باشد(یعنی تمام اتفاقات در یک شبانه روز) ، ایده ای جالب بود و تماشاگر را در موقعیتی قرار میداد که گویی از تمام اموری که در سریال اتفاق می افتند اطلاع دارد وحتی ثانیه ای از رخدادها و صحنه ها عقب نیست. نمایش ساعت شمارنده در زیر تصویر که از زمان شروع سریال به حرکت در می اید و در پایان هر قسمت از حرکت می ایستد ، نمونه دیگری از نوع جدیدی از داستان پردازی است که به real time معروف است. 
persianisland.blogspot.com



http://persianisland.blogspot.com
 داستان سریال روایت زندگی مامور ذبده نهاد ضد تروریست امریکاست . نهادی که در کنار CIA و NSA فعالیت مخفی تر و مخوف تری در مبارزه با تروریسم دارد. نام این مامور جک بائر است ، ماموری کاملا ماهر و ورزیده و باهوش که مهم تر از هر چیز سرنوشت کشورش برایش مهم است. در سیزن یک او مطلع می شود که قرار است تا 24 ساعت دیگر به جان نامزد ریاست جمهوری امریکا که اتفاقا سیاه پوست هست و شانس زیادی برای بردن دارد سوء قصد شده و اگر این عمل انجام گیرد کشور به هرج و مرج کشیده می شود(مردم میگن یه بار یه سیاه پوست می خواست برنده شه که اونم خودشون کشتند) . با اینکه جک بائر در کار خود کاملا موفق است زندگی خصوصی کاملا اشفته ای دارد. فعالیت های او در سازمان ضد تروریست بر زندگی خصوصیش تاثیر زیادی گذاشته و زندگی تنها دخترش و همسرش دائما در معرض خطر قرار دارند. از طرفی ما با تروریست هایی رو برو هستیم که با تصور ما کاملا تفاوت دارند . اینجا تروریست ها افرادی کاملا متخصص ، با معلومات ، گاهی بی رحم ، گاهی زخم خورده و گاهی انسانهایی بی گناه هستند. 

persianisland.blogspot.com

ما در این سریال با دنیای مخوف جاسوسان و ماموران امنیتی رو برو می شویم ، فارغ از کلیشه های رایج . گاهی ماموران امنیتی مجبور به شکنجه می شوند ، گاهی جان انسانی را می گیرند و گاهی جان خود را فدا می کنند. می توان گفت نه ماموران کلیشه ای هستند و نه تروریست ها ولی در این میان جک بائر قهرمان سریال 24 است ، کسی که در نهایت در میان ماموران حکومتی و فدرال و گروه های خراب کار و تروریست ها ، ما فقط به او اطمینان داریم.
 سریال 24 در 8 سیزن تهیه و تولید شده.
http://persianisland.blogspot.com

امتیاز:8.9
مخاطب: عام
سختی دیالوگها: 3.5


 
 

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

نگاهی فلسفی به سریال پرطرفدار گمشدگان



«داستان لاست، نه‎تنها از نظر فيزيكي كه از نظر متافيزيكي نيز يك مجموعه است»؛ مجموعه‎ای که درصدد است تا افکار موردنظر را برای بیننده خود تبیین کند و برای این هدف به طرح سؤالات زنجیره‎ای می‎‎پردازد. متافیزیک لاست بی‎‎تردید با شخصیت‎های نام‎آشنایش رابطه‎ای تنگاتنگ دارد؛ شخصیت‎هایی که همنام و احتمالا همفکر فیلسوفان غرب، به‎ویژه فیلسوفان قرن هجدهم میلادی؛ یعنی فیلسوفان «عصر روشنگری» هستند.


پرداختن به گزیده تفکرات این فلاسفه شاید کلید حل معماهای لاست و تفکر پشت صحنه آن باشد. اين نوشتار به اين فيلسوفان و ارتباط‎هاي احتمالي آن‎ها با لاست مي‎پردازد.لاست در مسیر طی شده خود تاکنون به معرفی چهره‎هایی پرداخته است که همنام برخی از فلاسفه بزرگ غرب در قرن هجدهم هستند که در دنیای غرب به «عصر روشنگری» معروف است.


جان آستين



جان آستين (1790-1859) پوزيتيويست حقوقي و در سنت استاد خود «جرمي بنتام» بود. وي فيلسوف حقوق بود و فهرست بلندي از آثار منتشرشده در زمينه فلسفه حقوق و فقه از خود به‎جاي گذاشت. او در دانشگاه كالج لندن، استاد فقه بود.


عصاره اعتقادات وي از قرار زير است:


- قانون حكمي است كه حكمرواي حكم‎ناشده - سلطان - صادر مي‎كند.


- اين قبيل احكام را تهديدات حمايت مي‎كنند.


- سلطان كسي است كه عادتا از وي اطاعت مي‎كنند.


وي نظريه پوزيتيويسم حقوقي را نيز پديد آورد كه اساسا حاكي از آن است كه قانون نبايد به داوري‎هاي ارزشي اخلاقي وابسته باشد، در حالي‎كه رئاليست‎هاي حقوقي مي‎گويند كه قانون بايد شامل متافيزيك يا ارزيابي اخلاقي متن حقوقي باشد. اين مخالف نظر پوزيتيويست‎هاي حقوقي است كه معتقدند قانون را بايد به‎صورت كاملا تحت‎اللفظي در نظر گرفت.


ميخایيل باكونين



ميخایيل باكونين (1814-1876) فيلسوف انقلابي و آنارشيست معروف روس بود.


- وي نظام‎هاي حكومتي را به هر نام و هر شكلي، که مظهر قدرت هستند؛ از جمله خدا يا سلطان، رد مي‎كرد. باكونين مفهوم ديني «اختيار» را نفي اما از تبيين ماترياليستي پديده‎هاي طبيعي حمايت مي‎کرد. به‎عنوان يك انقلابي به توانايي مردم به شكل‎دهي آزادانه جهان و جامعه اطراف خود ايمان داشت.


- باكونين معتقد بود كه شكل صحيح سازمان اجتماعي انجمن آزاد ميان افراد و ميان جوامع است. بدين‎ترتيب «آزادي همه براي آزادي من لازم است.»


- باكونين منتقد مشهور «ژان ژاك روسو» به ويژه نظرات روسو در باره ماهيت انسان و طبيعت، نيز بود.


جرمي بنتام




جرمي بنتام (1748-1832) فايده‎گرا و فيلسوف پوزيتيويست حقوقي بود.


- بنتام مفهوم «حقوق حيوانات» را نيز مطرح ساخت؛ اما با مفهوم «حقوق طبيعي» مخالف بود. وي به جدايي كليسا و دولت، حقوق برابر براي زنان، الغای بردگي، الغای تنبيه جسمي (حتي براي كودكان)، تجارت آزاد، تنزيل و قانوني ساختن همجنس‎بازي اعتقاد داشت.


- وي طراح زنداني به نام «پانوپتيكون» نيز بود. طراحي پانوپتيكون مستلزم جداسازي زندانيان در سلول‎هايي بر روي ديواره بيروني دايروي‎ با ايستگاه نگهباني در مركز است. مي‎گويند اين طراحي براي آن بوده كه با ايجاد توهم نظارت بر همه‎جا از سوي زندان‎بانان در زندانيان، در حالي كه زندانيان حتي نمي‎توانند زندانيان ديگر را ببينند، به زندانبانان قدرت بدهد.


- بنتام نيز مانند ژان ژاک روسو از بنيان‎گذاران انقلاب فرانسه بود. وي با رهبران انقلاب فرانسه، به‎ويژه «ميرابو» ارتباط داشت، اما مبتني بودن تفكر انقلابي آن زمان را بر «حقوق طبيعي» تقبيح مي‎كرد. وي خشونتي را هم كه با قدرت گرفتن ژاكوبن‎ها در طول انقلاب فرانسه آغاز شد، محكوم مي‎كرد.


- بنتام دانشگاه كالج لندن را بنيان گذاشت كه نخستين دانشگاه انگليسي بود كه همه افراد را صرف‎نظر از نژاد، اعتقاد يا ايدئولوژي سياسي مي‎پذيرفت. اين بازتاب فلسفه بنتام بود و به انتصاب يكي از شاگردان خود، جان آستين، به‎عنوان نخستين استاد فقه در سال 1829 كمك كرد.


ادموند بوركه



ادموند بوركه (1729-1779) سياستمدار ايرلندي، عضو پارلمان و رهبر ويگ‎هاي قديمي بود.


- نظرات اصلي وي شامل دفاع از انقلاب آمريكا و دمکراسی نمايندگي، انتقاد از انقلاب فرانسه و تغييرات اجتماعي راديكال بر مبناي نظريه‎اي آزموده‎نشده و حكم به عموميت برخي از اصول اخلاقي بود كه مقامات مستعمراتي بريتانيايي در هند نقض مي‎كردند.


- ديدگاه‎هاي وي درباره اختيار تاحدي در اين نقل قول از تأملات در باب انقلاب در فرانسه آمده است: «بهتر آن است كه فضيلت و انسانيت را به‎جاي كوشش براي تبديل انسان‎ها به ماشين‎ها و ابزارهاي صرف در دست نيك‎خواهي سياسي، با محول كردن قسمت اعظم كار به اختيار حتي به بهاي زيان رسيدن به هدف، گرامي بداريم.»


تامس كارلايل




تامس كارلايل (1795-1881)، فيلسوف و نويسنده اسكاتلندي بود. كارلايل كتابي به نام «قهرمانان و پرستش قهرمان» نوشت كه نقص‎هاي بنيادي قهرمانان و چالش‎هايي را كه بايد با آن‎ها روبه‎رو مي‎شدند مورد بحث قرارمي‎داد.


اين امر پارادوكس جالبي را در نام «بونه كارلايل» مطرح مي‎سازد كه نام وي را با نام «دانيل بونه» قهرمان مردمي و افسانه‎اي آمريكايي همراه مي‎سازد. در لاست بونه شخصيتي است كه در طول زندگي تلاش مي‎كرد تا به‎عنوان قهرمان شناخته شود (كه موجب مي‎گردد شانون به وي لقب «كاپيتان آمريكا»بدهد)، وي بارها در اين امر موفق بود؛ و در حين انجام عملي قهرماني درگذشت.


- «در همه جا روح انساني ميان نيم‎كره‎اي از نور و نيم‎كره‎اي از ظلمت ايستاده است؛ در ميان محدوديت‎هاي امپراتوري‎هاي جاودانه جبر و اختيار.»


آنتوني كوپر


آنتوني اشلي كوپر (1621-1683) سياستمدار انگليسي بود كه استاد و حامي فيلسوف واقعي جان لاك بود.


- علاوه‎بر حمايت از وي در رابطه‎اي تا حدي پدرانه، به‎دليل آن كه لاك فيلسوف زندگي وي را از خطر مرگ (عفونت كبد) نجات داد نيز او را مشهور ساخته است. (در گم‎شده، لاك زندگي آنتوني كوپر را با پيوند كليه نجات مي‎دهد).


- آنتوني اشلي كوپر (1671-1713)، سومين «ارل شفتسبري» و نوه نخستين ارل، تشابهاتي هم با شخصيت نمايش دارد. اين ارل شفتسبري يك فيلسوف اخلاق قرن هجدهمي بود كه فرض مي‎كرد مردم اساسا خوب هستند و اخلاق بخشي بنيادي (اگر نه فطري) از انسانيت است. فلسفه اخلاق ارل شفتسبري در تضاد مستقيم با اخلاق پدر لاك قرار دارد كه نماينده فلسفه خودپرستي تامس ‎هابز (و ساوير) است.


ديويد هيوم


ديويد هيوم (1711-1776) فيلسوف شك‎گرايي و شايد به ميزاني كم‎تر طبيعت‎گرايي نيز بود.


- مانند دزموند، ديويد هيوم نيز اسكاتلندي بود.


- ديويد هيوم شديدا تحت‎تأثير جان لاك فيلسوف بود.


- از 1763 تا 1765، در پاريس منشي «لرد هرتفورد» بود و در آن‎جا با روسوي فيلسوف دوست شد و بعدها با وي مخالفت ورزيد.


- برخلاف دزموند، ديويد هيوم ديدگاه‎هايي قوي بر عليه معجزات داشت و آن‎ها را نقض قوانين طبيعت مي‎دانست كه در نتيجه احتمال وقوع آن‎ها بسيار كم است.


- وي درباره دغدغه انسان‎دوستانه (كه شخصيت‎هايي مانند جك و دزموند آن را مجسم مي‎سازند) و مخالفت آن با قواي خودپرستي (كه شخصيت‎هايي مانند ساوير آن را مجسم مي‎سازند) مطالبي نوشت.


- او نوشت كه اختيار، در تناقضي عجيب، در واقع نيازمند جبر است، هرچند ظاهرا با آن در تضاد نيز هست.


- نظر وي آن بود كه اختيار را مي‎توان با «حسي نادرست يا تجربه‎اي ظاهري» (نقضي خفيف) تبيين كرد كه با بسياري از افعال ما به هنگامي كه آن‎ها را انجام مي‎دهيم، همراه است. در صورت تفكر، درمي‎يابيم كه ضروري و كاملا جبري بوده‎اند.


- هيوم «جبرگراي نرم» يا انطباق‎گراست، يعني معتقد است كه تمام رويدادها به‎طور علي معين مي‎شوند. اما ما بازهم مي‎توانيم مسئوليت اخلاقي داشته باشيم (كه در صورتي‎كه جهان كاملا به‎صورت علي معين شود، طبعا ناممكن است). مسئوليت اخلاقي نتيجه اراده‎اي است كه رويداد را موجب مي‎شود. اما اراده هم از نظر هيوم به اندازه هرچيز ديگري به‎طور علي معين مي‎شود. اگر اپيزود «درخشش‎هايي در برابر چشمانت» از فلسفه هيوم در باره جبر و اختيار الهام گرفته بود، به‎شدت تغيير مي‎كرد. آن‎چه در اين اپيزود نمايش داده مي‎شود به چيزي موسوم به سرنوشت‎گرايي نزديك‎تر است كه هيوم به نفع آن استدلال نمي‎كند.


- هيوم در رساله «درباره خودكشي» كه پس از مرگش منتشر شد به‎شدت از اين نكته حمايت كرد كه اين‎كه مردم خود به زندگي خويش پايان دهند نه برخلاف قوانين خدا است و نه بر عليه قوانين طبيعت. استدلال وي آن بود كه مردم اختيار كامل بدن‎هاي خود و آن‎چه را با اين بدن‎ها يا بر اين بدن‎ها انجام مي‎دهند، دارند. ظاهرا دزموند با استفاده از اين موضع بي‎خطر در سوان، از اين حق بر خود به طريقي استفاده مي‎كند كه هيوم تصورش را نكرده بود؛ فدا كردن خويش.


- هيوم به‎دليل بحث درباره مسئله استقرا، نيز مشهور است. اين نام با نقش دزموند نيز تناسب خوبي دارد، زيرا وي با استدلال استقرايي مجبور مي‎شود كه به فشار دادن تكمه ادامه دهد.


- هيوم درباره عليت نيز شكاك بود. به زبان ساده، وي به معتقد بود «تقارن مداوم» قابل فهم و درك است، اما «ارتباط ضروري» يعني اين تصور كه چيزي فراتر و بالاتر از تقارن وجود دارد كه موجب مي‎شود يك چيز به ناگزير همراه با چيز ديگر باشد قابل‎درك و قابل‎فهم نيست. شايان ذكر است كه هم استقرا و هم عليت مفاهيمي هستند كه معمولا در پيش‎بيني آينده به‎كار مي‎روند و همان‎گونه كه هيوم درباره اين دو مفهوم شكاك بود، در مورد يقيني بودن معرفت‎ به آينده نيز تردید داشت.


جان لاك

جان لاك (1632-1704) فيلسوف دوران روشنگري.


- لاك رابطه ميان طبيعت و تمدن را مورد بحث قرار مي‎داد و بعدها بر بنيان‎گذاران حكومت‎هاي دموكراتيك تأثير زيادي داشت. وي معتقد بود در وضعيت طبيعي تمام انسان‎ها براي تنبيه متجاوزان از حق برابر برخوردارند؛ براي تضمين داوري منصفانه براي همه، حكومت‎ها براي مديريت بهتر قوانين تشكيل شده‎اند.


- اين فلسفه متناسب با شخصيت لاك است كه هم طبيعت و هم نياز به ساماندهي برابري‎جويانه در ميان بازماندگان را شامل مي‎شود.


- اپيزود موسوم به «Tabula Rasa» اشاره‎اي است به‎عبارت لاتيني به‎معناي لوح سفيد، كه نظريه فلسفي مهمي بود كه ارسطو، تامس آكويناس و جان لاك فيلسوف از آن حمايت مي‎كردند. اين مفهوم از آن حكايت دارد كه ذهن انسان مانند «لوحي تميز كه بر آن چيزي نوشته نشده است» به‎دنيا مي‎آيد و از اين‎رو تمام معرفت‎ انساني فقط از تجربه انساني حاصل مي‎شود.


- ديدگاه ديگر وي اين بود كه حقيقت داشتن جبر اهميتي ندارد. وي معتقد بود كه وجه تعريف‎كننده رفتار ارادي آن است كه افراد توانايي آن را دارند كه تصميمي را آن‎قدر به تعويق بيندازند تا در مورد پيامدهاي انتخاب خود تعمق كنند. «در واقع، اراده معنايي جز قدرت يا توانايي ترجيح يا انتخاب ندارد.»


- شخصيت لاك در اپيزود «درباره تحول...» نيز بر مفهوم لوح سفيد تأكيد مي‎كند؛ آن‎جا كه در مكالمه‎اي با شانون مي‎گويد: «همه در اين جزيره زندگي جديدي پيدا مي‎كنند، شانون. شايد وقت آن باشد كه تو زندگي جديد خود را آغاز كني.»


- بايد اين نكته را نيز يادآوري كرد كه مفهوم «لوح سفيد» آن‎گونه كه جان لاك آن را مي‎فهميد، تأكيد دارد كه انسان «روح خود را مي‎نويسد.» اين در تضاد با شخصيت لاك است كه تصور مي‎كرد «فرد منتخبي» است كه سرنوشت، تقدير و آينده‎اي را كه براي شما نوشته شده در اختيار دارد.


- وي يكي از بنيان‎گذاران نظريه قرارداد اجتماعي بود كه فرض مي‎شد توافقي ناگفته ميان افراد و تشكيلات حكومتي باشد (که بر اساس آن از بخشي از آزادي‎هاي طبيعي خود دست مي‎كشند تا به زندگي منظم در جامعه و حقوق مدني غيرطبيعي دست يابند، مانند موردي كه جك نقش رهبري را در جزيره به‎عهده گرفت). لاك به‎ويژه به حق شورش در برابر جباريت معتقد بود، چنان‎كه ژوليت به جك مي‎گويد انگيزه وي در رسوا كردن بن در نوار ويدیويي خود بوده است.


- وي در اثر عمده خود دو رساله درباره حكومت (1689) نظريه جامعه مدني را كه تحت حاكميت قانون قرار دارد و در آن هدف دولت را که به تضمين و تأمين مالكيت خصوصي محدود شده است، مطرح ساخت. اين به رفتار ساوير هنگامي كه از ذخيره خود در برابر سرقت (بونه) و تقسيم (جك) دفاع مي‎كند، مشروعيت مي‎بخشد، هرچند هردوي آن‎ها ادعا دارند كه براي دستيابي به خيري بزرگ‎تر اقدام مي‎كنند.


- وي مدافع بردگي بود، زيرا چنان‎كه در يادداشتي براي فرماندار ويرجينيا در سال 1679 نوشت، سياه‎پوستان آفريقا در جنگي عادلانه شكست خورده بودند.


- در 1693، لاك رساله‎اي موسوم به تفكراتي درباره آموزش منتشر كرد كه در آن به مراحلي كه بايد براي پرورش پسران طي كرد پرداخته بود. لاك كه هدف وي به‎ويژه پسران نجيب‎زادگان بود، با نازپرورده ساختن و نوازش كودكان مخالفت مي‎كرد. آن‎ها را بايد از داستان‎هاي كودكانه دور نگه داشت، در معرض سختي‎ها قرار داد، براي كارهاي مفيد آموزش داد، كه حاصل آن عضوي كارآمد و مسئول براي جامعه است. اين موضوعات در منازعات مربوط به تربيت كودكان در بخش یک ميان لاك و ميشل بر سر آن‎چه ميشل بايد در جزيره‎ انجام دهد و نبايد انجام دهد، مشابهت‎هاي آشكاري دارند.


- او از كار كودكان از سن سه سالگي نيز حمايت مي‎كرد و در كل دشمن فقرا بود.


ژان ژاك روسو






ژان ژاك روسو (1712-1778) فيلسوف ژنو بود كه تأثير زيادي بر علم سياست و جنبش اجتماعي داشت.


- بعدها در فتح گرانادا وي را مروج انديشه «توحش شريف» دانستند كه مدعي بود انسان در وضعيت طبيعي و وحشي معصوم و پاك به دنيا مي‎آيد تا اين‎كه جامعه و تمدن وي را فاسد كنند (هرچند روسو خود مستقيما چنين انديشه‎اي را مطرح نساخته بود).


- شخصيت خود دانيل روسو را مي‎توان وحشي‎اي شريف دانست كه سال‎ها در ميان وحوش زندگي كرده و اكنون به بازماندگان در برابر ديگران كمك مي‎كند.


- روسو انگيزه خود را براي كنجكاو ماندن در مورد جهان طبيعي كه در آن سكونت دارد و نوسانات جهان اجتماعي كه حس مي‎كند از آن طرد شده، گرامي مي‎دارد.


- برخلاف روسو (ي نمايش) كه دختر وي از او گرفته شد، روسو (ي فيلسوف) از ترزه لواسور پنج فرزند داشت؛ اما در اوايل زندگي آن‎ها، با اين ادعا كه پدر بدي خواهد بود و بهتر است فرزندانش در يتيم‎خانه بزرگ شوند، آن‎ها را رها كرد.


- روسو پس از روبه‎رو شدن با انتقادات شديد، همراه با ديويد هيوم فيلسوف به بريتانياي كبير پناهنده شد. اما بعدها دچار توهمات و ترس‎هاي بسيار شديدي شد و دچار اين سوءظن گرديد كه هيوم و ديگران توطئه‎هايي بر عليه وي طراحي كرده‎اند كه بسيار مانند شخصيت روسوي نمايش است كه در آغاز فكر مي‎كرد چيزهايي مانند نجوا مي‎شنود.

منبع: پنجره

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

Six Feet Under



سریال 6 فوت زیر زمین محصول سال2001 تا 2005 و شبکه HBO می باشد.در این سریال داستان خانواده ای روایت می شود که به حرفه ای خاص مشغول بکارند . حرفه این خانواده مربوط به مردگان است، از تمیز و تشریح کردن و آرایش کردن مرداگان ، تا در تابوت گذاشتنشان و مراسم گرفتن و در نهایت خاکسپاری آنها. این شغل توسط پدر خانواده مدیریت می شود ، خانه ای که این خانواده زندگی می کنند ، در حقیقت محل کار آنها نیز هست و به نوعی این خانواده با مردگان زندگی می کنند. روزی پدر خانواده در تصادف کشته می شود و حالا این خانواده متشکل از یک زن و دو پسر و یک دختر ، باید این بار پدر خود را تشییع کنند و همزمان شغل و حرفه پدر را ادامه دهند که البته هیچ کدام از این کارها راحت نیست.

سریال 6 فوت زیر زمین ، سریالیست درباره مرگ و مفهوم مرگ و ارتباط بازماندگان با از دست رفته گانشان. ما از یک طرف با روابط این خانواده از هم ریخته مواجه هستیم و از طرفی با حرفه ناشناخته آنها که شامل مراحل مختلف کفن و دفن می شود. از طرفی با دنیای غم زده اطرافیان این مردگان آشنا می شویم که چقدر برای آنها دردآور ولی برای خانواده سریال ما خالی از هر گونه حس است. گاهی زنده ها از مردگان بی احساس تر می شوند.
6 فوت زیر زمین فاصله 2 متریست که تابوت زیر زمین قرار می گیرد .بر خلاف اسم سریال که اشاره به مرگ دارد ، مضمون آن بیشتر به حسی که روی زمین باقی می ماند بر میگردد.

امتیاز: 9.3
سختی دیالوگ ها: 3
مخاطب: خاص +17







۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

Nightmares and Dreamscapes: From the Stories of Stephen King


کابوس ها و رویاها محصول سال 2006 و شبکه TNT می باشد. برای کسانی که به رمان های استیفن کینگ علاقه مند باشند ، این سریال یک هدیه خدا دادیست. این سریال بر اساس کتابی به همین نام ساخته شده که مجموعه ایست از داستان های کوتاه که توسط کینگ نوشته شده. هر قسمت به یک داستان اختصاص دارد و به طور کلی 8 داستان را پوشش می دهد.

 http://persianisland.blogspot.com

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

Flashforward




سریال Flashforward (گذر به جلو) محصول سال 2009 و شبکه ABC می باشد. داستان این سریال درباره یک واقعه عجیب در سطح کره زمین است که همه ساکنان آن را تحت تاثیر قرار می دهد. درست در یک زمان تمام انسانها از هوش می روند و بعد از 137 ثانیه به هوش می آیند. در این مدت کوتاه هزاران هواپیما و میلیون ها ماشین دچار حادثه می شوند و بسیاری جان خود را از دست می دهند. افرادی که از خواب کوتاه بیدار می شوند متوجه اتفاقی عجیب تر می شوند و آن اینست که در مدتی که بی هوش بودند همه آنها رویایی از اتفاقات 6 ماه آینده در زندگی خود را دیده اند. دستگاه های دولتی شروع به ایجاد سایتی به نام موزائیک می کنند تا تمام افراد در دنیا ، هر آنچه در رویای خود دیده اند در این سایت گزارش کنند تا با قرار دادن تکه های این پازل در کنار یکدیگر به تصویری درستی از حادثه ای که قرار است در 6 ماه آینده بیفتد دست یابند.
شبکه ABC اعلام کرده که باتوجه به پایان یافتن سریال گمشدکان در سال 2010 ، این سریال را به عنوان جایگزینی برای سریال پرمخاطب گمشدگان در نظر گرفته است. قسمت اول این سریال یکی از پر خرج ترین قسمت ها در تاریخ سریال سازی بوده است و با توجه به تبلیغات زیاد شبکه بینندگان زیادی را به خود جلب کرد. از طرفی حضور چند بازیگر سریال گمشدگان در این سریال ، و اشاراتی به پدیده های ماورایی و ساختار پرتعلیق آن بر شباهت نزدیک از لحاظ ساختاری به سریال گمشدگان تاکید دارد.
سریال Flashforward بر اساس کتابی از رابرت جی سایر و با تهیه کنندگی دیویید گویر ، نویسنده سری بت من ها، برای 25 قسمت در سیزن 1 و حداقل سه سیزن برنامه ریزی و تهیه شده است. شاید هنوز بعد از تماشای چند قسمت اولیه این سریال قضاوت در مورد موفقیت یا عدم موفقیت آن هنوز زود باشد، ولی تنها چیزی که به ذهن خطور می کند این است که این سریال هنوز با گمشدگان فاصله زیادی دارد.

سختی دیالوگ ها: 2.5
مخاطب: عام